علی(علیه السلام) در جنگ کمک حال خلفا بود!
اگر علی(علیه السلام) با خلفا مشکل داشت و آنها را ظالم می دانست چرا کمک کار و وزیر و جانشین ایشان در امر جنگ با مرتدین بود و خود و فرزندانش در فتوحات خلفا شرکت کرد؟
پاسخ شبهه:
یکی از دروغ پردازیهای مخالفان، ادّعای واهی و بیاساس شرکت امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگهای ابوبکر و عمر است. آنها چنین وانمود میکنند که آن حضرت همیشه به عنوان بازوی کمک کار خلفا، به دنبال اجرای سیاستهای آنها بوده است. در حالی که با مراجعه به متون تاریخی شیعه و سنّی، واقعیّت دقیقاً برخلاف این است. آن حضرت نه تنها در جنگها فرماندهی لشکر را به عهده نمیگرفت بلکه حتّی حاضر نمیشد درسپاه آنان شرکت نماید زیرا هیچ مشروعیّتی نه برای خلفا و نه جنگهای ظالمانه آنان قائل نبود.
اولاً: بنا بر گزارشات تاریخی حضرت پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تنها در سه جنگ جمل، صفین، نهروان شرکت داشتند[1] که در دوران خلافت ظاهری خودشان صورت گرفت و در زمان خلفای قبل در هیچ جنگی شرکت ننمودند.
ثانیاً: در زمان ابوبکر او میدانست آن حضرت حاضر به همکاری با او نمیباشد. لذا با مشورت با نزدیکان از بکار گیری ایشان در جنگها ابا داشت.
- «می خواهم علی را برای جنگ با قبایل کنده و حضرموت در یمن، بفرستم زیرا او فرد عادلی است و اکثر مردم به او رضایت میدهند.» عمر گفت: «من فقط از یک چیز هراس دارم. میترسم او از جنگیدن با آن هاخودداری کند و اگر او نجنگد دیگر هیچ کس از مسلمانان به جنگ رغبت نخواهد داشت. پس بهتر است علی در مدینه بماند و عکرمۀ بن أبی جهل را به جنگ آنان بفرستی.» ابوبکر با شنیدن نظر عمر، سخن او را تأیید کرد.[2]
- همچنین ابوبکر در جنگ با طُلَیحه، وقتی با عمرو بن عاص مشورت میکند که چه کسی را به عنوان فرمانده لشکر قرار دهد، او تمامی گزینههای پیشنهادی ابوبکر را به نوعی تأیید میکند جز علی بن أبی طالب را. عمرو بن عاص درباره او به ابوبکر میگوید: «اگر علی را به فرماندهی بگماری او تو را اطاعت نمیکند و تن به فرماندهی و ریاست تو نمیدهد و بر اساس صلاح دید خویش عمل خواهد کرد.»[3]
این در حالی است که اگر خلیفه هرکسی را به فرماندهی لشکر میگماشت، او بر اساس رأی نهایی خلیفه عمل میکرد. هرگاه خلیفه دستور جنگ میداد، او جنگ میکرد؛ هرگاه دستور توقّف یا عقب نشینی میداد، او جنگ را متوقّف میکرد یا عقب نشینی مینمود. هرگاه تصمیم به صلح میگرفت، او نیز صلح میکرد و یا درباره اسیران جنگی هر فرمانی را صادر میکرد، او همان فرمان را اجرا مینمود.
این که امیرالمؤمنین علیه السلام از ابوبکر اطاعتی ندارد و بنابر صلاح دید خود عمل میکندبه روشنی نشان میدهد آن حضرت کمترین صلاحیّت و مشروعیّتی برای او قائل نیست و هرگز او را به خلافت نپذیرفته است.
ثالثاً: اساساً سیره خلفا مورد قبول و تایید امیرالمومنین علیه السلام نبوده است و عمل نکردن به سیره ان دو بارها در زندگی حضرت مشاهده می گردد.[4] لذا امیرالمؤمنین علیه السلام نه تنها به طور داوطلبانه در جنگها و فتوحات خونین عمر شرکت نمیکند بلکه وقتی او درخواست همکاری در جنگ را به آن حضرت مطرح میکند، ایشان درخواست او را رد نموده و از شرکت در جنگ اجتناب میکند.[5] این مخالفت ها، چنان بر عمر سنگین میآید که یک بار با إبن عبّاس این شکایت را در میان میگذارد. إبن عبّاس میگوید:
- با عمر در یکی از جنگها همراه شدم. در راه او به من گفت: «إبن عبّاس! از پسر عمویت علی گله دارم. از او خواستم در این جنگ همراه من بیاید ولی نپذیرفت. اصلاً همیشه او را از خود غضبناک میبینم. فکر میکنی دلیل ناراحتیاش چیست؟» گفتم: «خودت میدانی.»
عمر خود جواب داد: «گمان میکنم او همیشه ناراحت است، زیرا خلافت از دستش رفته است.»[6]
در این سند، بیهیچ پرده پوشی، عمر خود به دلیل این انزوای سیاسی و نظامی امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره میکند و این خشم آلودگی و تیرگی روابط خود با آن حضرت را بر سر مسأله خلافت میداند.
بنابراین بسیار مسخره آمیز، مضحک و فریبکارانه به نظر میرسد اگر ادّعا شود: «علی بن أبی طالب در جنگهای خلفا شرکت میکرد و فرماندهی لشکر را به عهده میگرفت.»
————————————————————
[1] – وَبعد الرَّسُول لم يشْهد حَرْب فَارس وَلَا الرّوم وَلَا شَيْئا من تِلْكَ الْمَلَاحِم المهولة
المنتقى من منهاج الاعتدال في نقض كلام أهل الرفض والاعتزال، ذهبی، المحقق: محب الدين الخطيب، ص513.
وَ جَمِيعِ الْحُرُوبِ الَّتِي حَضَرَهَا عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) ثَلَاثَةُ حُرُوبٍ الْجَمَلُ وصفين وَحَرْبُ أَهْلِ النهروان. وَاَللَّهُ أَعْلَمُ.
مجموعة الفتاوی، ابن تیمیه، المحقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، الناشر: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، المدينة النبوية، المملكة العربية السعودية، عام النشر: 1416هـ، عدد الاجزا:35، ج4، ص493.
[2] – انصرف أبو بكر إلى منزله وأرسل إلى عمر بن الخطاب رضي الله عنهما فدعاه وقال: «إني عزمت على أن أوجه إلى هؤلاء القوم علي بن أبي طالب فإنه عدل رضا عند أكثر الناس لفضله وشجاعته و قرابته و علمه و فهمه و رفقه بما يحاول من الأمور.» قال: فقال له عمر بن الخطاب: «صدقت يا خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم! إن عليا كما ذكرت وفوق ما وصفت ولكني أخاف عليك خصلة منه واحدة.» قال له أبو بكر: «و ما هذه الخصلة التي تخاف علي منها منه؟» فقال عمر: «أخاف أن يأبى لقتال القوم فلا يقاتلهم، فإن أبى ذلك فلم تجد أحدا يسير إليهم إلا على المكروه منه. ولكن ذر عليا يكون عندك بالمدينة فإنك لا تستغني عنه و عن مشورته و أكتب إلى عكرمة بن أبي جهل فمره بالمسير إلى الأشعث وأصحابه، فإنه رجل حرب و أهل لما أهل له.» فقال أبو بكر رضي الله عنه: «هذا هو الرأي.»
الفتوح ، إبن أعثم، ج1، ص57 .
کتاب الرّدّۀ، واقدی، ص197.
[3]– خرج أبو بكر في جيشه إلى ذي القصة و دعا عمرو بن العاص فقال: «يا عمرو إنك ذو رأي قريش وقد تنبأ طليحة. فما ترى في علي؟» قال: «لا يطيعك!» قال: «فالزبير؟» قال: «شجاع حسن!» قال: «فطلحة؟» قال: «للخفض والطعن!» قال: «فسعد؟» قال: «محش حرب!» قال: «فعثمان؟» قال: «أجلسه واستعن برأيه!» قال: «فخالد بن الوليد؟» قال: «بسوس للحرب، نصير للموت. له أناة القطاة و وثوب الأسد.»
تاريخ يعقوبي،احمد بن اسحاق یعقوبی، ناشر : دار صادر، عدد الاجزا:2، ج2، ص129.
[4] -... وَ خَلا (عَبدُ الرَّحمنِ بنِ عَوف) بِعَليِّ بنِ أبي طالِبٍ، فَقَالَ: «لَنا اللّهَ عَليكَ، إن وَليّتَ هذا الأمرَ أن تسيرَ فينا بِكتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبيِّه وَ سيرَةِ أبي بَكرٍ وَ عُمَر.» فقال: «أسيرُ فيكُم بِكِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ نَبيِّه مَا استَطَعتُ.»
عبدالرحمن بن عوف با علی بن أبی طالب خلوت کرد و گفت: «تو را به خدا قسم میدهم که اگر امرخلافت را بپذیری باید به کتاب خدا، سنت پیامبر خدا، و سیره ابوبکر و عمر عمل کنی. با این شرط با تو بیعت میکنم.» آن حضرت در پاسخ فرمودند: «روش من بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر است.»
تاريخ يعقوبي،احمد بن اسحاق یعقوبی، ناشر : دار صادر، عدد الاجزا:2، ج2، ص162، باب أيام عثمان بن عفان.
و جعل الخلافة شورى بينهم، فاجتمعوا بعد دفن عمر (رضي اللّه عنه) فقال الزبير:
قد جعلت أمري إلى علي. و قال طلحة: قد جعلت أمري إلى عثمان. و قال سعد: قد جعلت أمري الى عبد الرحمن بن عوف ثم جعلوا الاختيار إلى عبد الرحمن بن عوف، فأخذ بيد علي (رضي اللّه تعالى عنه) و قال: تبايعني على كتاب اللّه و سنة رسول اللّه و سيرة الشيخين. فقال: على كتاب اللّه، و سنة رسول اللّه، و أجتهد برأيي.
شرح المقاصد، تفتازانی، مقدمه و تحقيق و تعليق از دكتر عبد الرحمن عميره، ناشر: الشريف الرضي قم،چاپ اول، 1409 ق، ج5، ص288.
این جا بود که عبدالرّحمن آن حضرت را طرد کرد و خلافت را به عثمان سپرد زیرا عثمان پذیرفت به سیره شیخین عمل نماید.
[5] – مسعودی می نویسد: «هنگامی که فرماندهی سپاه برای حمله به ایران به ایشان پیشنهاد شد، امتناع کرد و از آن اکراه داشت: «فَأَبی عَلِیٌّ ذلِکَ وَ کَرِهَهُ».
مروج الذهیب، مسعودی، ناشر: دارالهجره قم،چاپ ثانیه 1404 ق، ج2، ص310، باب:عمر یحریض علی الجهاد.
[6] – خَرَجتُ مَعَ عُمَرَ إلى الشّامِ فِي إحدَى خَرَجاتِه… فَقالَ لي: «يا بنَ عَبّاس! أشكُو إليكَ ابنَ عَمِّك. سَألتُه أن يَخرُجَ مَعي فَلَم يَفعَل. وَلَم أزَل أراهُ واجداً. فيمَ تَظُنُّ مَوجِدَتَه؟» قلتُ: «يا أميرَالمُؤمِنين! إنَّك لَتَعلَمُ.» قال: «أظُنُّه لا يَزال كَئيباً لِفَوتِ الخِلافَةِ»
شرح نهج البلاغه، إبن أبی الحدید، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، عدد الاجزا:20، ج12، ص78.
نقل مشابه:
ثم قال أستغفر الله يا ابن عباس ما منع عليا من الخروج معنا قلت لا أدري قال يا ابن عباس أبوك عم رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنت ابن عمه فما منع قومكم منكم قلت لا أدري قال لكني أدري يكرهون ولا يتكلم لهم قلت لم ونحن لهم كالخير قال اللهم غفرا يكرهون أن تجتمع فيكم النبوة والخلافة فيكون بجحا بجحا لعلكم تقولون إن أبا بكر قفل ذلك لا والله ولكن أبا بكر أتى أحزم ما حضره ولو جعلها لكم ما نفعكم مع قربكم
تاریخ طبری، طبری، الناشر: دار التراث بيروت، الطبعة: الثانية – 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11،ج4، ص222.