امیرالمؤمنین

علی(علیه السلام) از عثمان در برابر شورشیان دفاع می کند!

اگر علی(علیه السلام) با خلفا مشکل داشت و آنها را ظالم می دانست، چرا با تمام وجود از عثمان در برابر شورشیان دفاع کرد؟

به این نوشته امتیاز دهید

بیان شبهه:

  • حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ سُلَيْمَانَ، وَأَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِيُّ، قَالا: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارِ بْنِ نُصَيْرٍ، قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَي بْنِ سُمَيْعٍ الْقُرَشِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي ذِئْبٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيِّبِ،… قَالَ: أَشْرَفَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَي النَّاسِ وَهُوَ مَحْصُورٌ فَقَالَ: أَفِيكُمْ عَلِيٌّ؟ قَالُوا: لا. قَالَ: أَفِيكُمْ سَعْدٌ؟ قَالُوا: لا. فَسَكَتَ، ثُمَّ قَالَ: أَلا أَحَدَ يُبَلِّغُ مَاءً؟ فَبَلَغَ ذَلِكَ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَبَعَثَ إِلَيْهِ بِثَلاثِ قِرَبٍ مَمْلُوءَةٍ، فَمَا كَادَتْ تَصِلُ إِلَيْهِ حَتَّي جُرِحَ فِي سَبَبِهَا عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِي بَنِي هَاشِمٍ وَمَوَالِي بَنِي أُمَيَّةَ حَتَّي وَصَلَتْ إِلَيْهِ. وَبَلَغَ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ عُثْمَانَ يُرَادُ قَتْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا أَرَدْنَا مِنْهُ مَرْوَانَ، فَأَمَّا قَتْلُهُ فَلا، وَقَالَ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ: اذهبا بنفسيكما حتي تقوما علي باب دار عثمان فلا تدعا واحدا يصل إليه. وبعث الزبير ابنه وبعث طلحة ابنه علي كره منه، وبعث عدة من أصحاب محمد أبناءهم يمنعون الناس أَنْ يَدْخُلُوا عَلَي عُثْمَانَ، وَيَسْأَلُونَهُ إِخْرَاجَ مَرْوَانَ، فَلَمَّا رَأَي ذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ وَرَمَي النَّاسُ فِيهِمْ بِالسِّهَامِ حَتَّي خُضِّبَ الْحَسَنُ بِالدِّمَاءِ عَلَي بَابِهِ، وَأَصَابَ مَرْوَانَ سَهْمٌ وَهُوَ فِي الدَّارِ، وَخُضِّبَ مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَةَ، وَشُجَّ قَنْبَرٌ. وَخَشِيَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ أَنْ يَغْضَبَ بَنُو هَاشِمٍ لِحَالِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ فَأَخَذَ بِيَدِ رَجُلَيْنِ، وَقَالَ لَهُمَا: إِنْ جَاءَتْ بَنُو هَاشِمٍ فَرَأَوُا الدِّمَاءَ عَلَي وَجْهِ الْحَسَنِ كَشَفُوا النَّاسَ عَنْ عُثْمَانَ، وَبَطَلَ مَا تُرِيدَانِ، وَلَكِنْ مُرَّا بِنَا حَتَّي نَتَسَوَّرَ عَلَيْهِ الدَّارَ، فَنَقْتُلَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْلَمَ بِنَا أَحَدٌ. فَتَسَوَّرَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ وَصَاحِبَاهُ مِنْ دَارِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ حَتَّي دَخَلُوا عَلَي عُثْمَانَ، وَمَا يَعْلَمُ أَحَدٌ مِمَّنْ كَانَ مَعَهُ ؛ لأَنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ مَعَهُ كَانَ فَوْقَ الْبُيُوتِ، فَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ إِلا امْرَأَتُهُ. فَقَالَ لَهُمَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ: مَكَانَكُمَا حَتَّي أَبْدَأَ بِالدُّخُولِ، فَإِذَا أَنَا خَبَطْتُهُ فَادْخُلا فَتُوجِئَاهُ حَتَّي تَقْتُلاهُ. فَدَخَلَ مُحَمَّدٌ فَأَخَذَ بِلِحْيَتِهِ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ” أَمَا وَاللَّهِ لَوْ رَآكَ أَبُوكَ لَسَاءَهُ مَكَانُكَ مِنِّي “. فَتَرَاخَتْ يَدُهُ، وَحَمَلَ الرَّجُلانِ عَلَيْهِ فَوَجَآهُ حَتَّي قَتَلاهُ، وَخَرَجُوا هَارِبِينَ مِنْ حَيْثُ دَخَلُوا، وَصَرَخَتِ امْرَأَتُهُ فَلَمْ يُسْمَعْ صُرَاخُهَا لِمَا فِي الدَّارِ مِنَ الْجلَبَةِ، فَصَعَدَتِ امْرَأَتُهُ إِلَي النَّاسِ فَقَالَتْ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ قُتِلَ. فَدَخَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَمَنْ كَانَ مَعَهُمَا فَوَجَدُوا عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مَذْبُوحًا فَانْكَبُّوا عَلَيْهِ يَبْكُونَ، وَخَرَجُوا، وَدَخَلَ النَّاسُ فَوَجَدُوهُ مَقْتُولا، وَبَلَغَ عَلِيًّا الْخَبَرُ وَطَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ وَسَعْدًا وَمَنْ كَانَ بِالْمَدِينَةِ، فَخَرَجُوا، وَقَدْ ذَهَبَتْ عُقُولُهُمْ لِلْخَبَرِ الَّذِي أَتَاهُمْ، حَتَّي دَخَلُوا عَلَيْهِ فَوَجَدُوهُ مَذْبُوحًا، فَاسْتَرْجَعُوا. وَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لابْنَيْهِ: كَيْفَ قُتِلَ وَأَنْتُمَا عَلَي الْبَابِ؟ وَلَطَمَ الْحَسَنَ وَضَرَبَ الْحُسَيْنَ، وَشَتَمَ مُحَمَّدَ بْنَ طَلْحَةَ، وَلَعَنَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ، وَخَرَجَ وَهُوَ غَضْبَانُ يَرَي أَنَّ طَلْحَةَ أَعَانَ عَلَي مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَقِيَهُ طَلْحَةُ، فَقَالَ: مَا لَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ ضَرَبْتَ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ؟ فَقَالَ: عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللَّهِ أَلا يَسُوءُنِي ذَلِكَ يُقْتَلُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بَدْرِيٌّ لَمْ تَقُمْ عَلَيْهِ بَيِّنَةٌ وَلا حُجَّةٌ ! ! فَقَالَ طَلْحَةُ: لَوْ دَفَعَ إِلَيْنَا مَرْوَانَ لَمْ يُقْتَلْ. فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: لَوْ أَخْرَجَ إِلَيْكُمْ مَرْوَانَ لَقُتِلَ قَبْلَ أَنْ تَثْبُتَ عَلَيْهِ حُكُومَة.[1]

پاسخ شبهه:

اولاً: اینکه امیرالمومنین علیه السلام از عثمان در برابر شورشیان دفاع میکنند و حتی جان حسنین علیها السلام را در این راه به خطر می اندازند، جای تردید و شبهه دارد. این روایات  به جعل و دروغ نزدیکتر است تا واقعیت، وقتی اسناد نقل چنین موضوعی را بررسی می کنیم سرمنشأ آن به علمای عامه میرسد که دلیل بیان چنین مطالبی هم از سوی آنان مشخص است.

 الف: سند روايت ضعيف است

اشكال اصلي در سند اين روايت، در محمد بن عيسي بن سميع است كه توسط تعدادي از علماي اهل سنت تضعيف شده و گفته اند كه او در سند اين روايت تدليس كرده است، روايتي را كه از يك فرد ضعيف شنيده، آن را به ابن أبي ذئب نسبت داده تا ضعف روايت را بپوشاند.

  • ابن شبه بعد از نقل اين روايت مي گويد: وَهَذَا حَدِيثٌ كَثِيرُ التَّخْلِيطِ، مُنْكَرُ الإِسْنَادِ لا يُعْرَفُ صَاحِبُهُ الَّذِي رَوَاهُ عَنِ ابْنِ أَبِي ذِئْبٍ، وَأَمَّا ابْنُ أَبِي ذِئْبٍ وَمَنْ فَوْقَهُ فَأَقْوِيَاءُ.[2]
    اين حديثي است كه راست با راست و دروغ قاطي شده است، سند آن غير قابل پذيرش است، راوي كه از آن را از أبي ذئب نقل كرده، شناخته شده نيست؛ اما أبي ذئب و راويان بالاتر از او قوي هستند.
  • ابراهيم بن محمد طرابلسي می نویسد: دسق محمد بن عيسي بن سميع ذكر بن حبان كانه روي حديث مقتل عثمان عن بن أبي ذئب ولم سمعه منه إنما سمعه عن إسماعيل بن يحيي أحد الضعفاء عنه وكذلك قال صالح بن محمد وغيره.[3]
    محمد بن عيسي بن سميع، ابن حبان گفته كه او روايت كشتن عثمان را از ابن أبي ذئب نقل كرده؛ در حالي كه روايت را از او نشنيده؛ بلكه آن را از اسماعيل بن يحيي كه يكي از ضعيفان است، شنيده است؛ همين سخن را صالح بن محمد و ديگران نيز گفته اند.

جالب است كه بزرگان اهل سنت، تدليس را برادر دروغ دانسته اند و آن را به شدت مذمت كرده اند:

  • خطيب بغدادي ،در باره حكم تدليس آورده است : سمعت الشافعي يقول قال شعبة بن الحجاج التدليس أخو الكذب … قال ثنا غندر قال سمعت شعبة يقول: التدليس في الحديث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب الي من ان ادلس… سمعت المعافي يقول سمعت شعبة يقول لأن أزني أحب الي من ادلس… سمعت الحسن بن علي يقول سمعت أبا أسامة يقول خرب الله بيوت المدلسين ما هم عندي الا كذابون.[4]
    از شافعي شنيديم كه مي گفت: شعبة بن حجاج گفت : تدليس ، برادر دروغ است . غندر مي گويد: از شعبه شنيدم كه مي گويد : تدليس در حديث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط كنم ، برايم بهتر است از اين كه تدليس كنم . از شعبه شنيدم كه مي گفت : اگر من زنا كنم ، برايم بهتر از اين است كه تدليس كنم . از أبا اسامه شنيدم كه مي گفت : خدا خانه مدليسن را خراب كند، آن ها در نزد من دروغگو ياني نيستند .

بنابراين، محمد بن عيسي بن سميع، يكي از مدلسين بوده و اين روايت را كه از يكي از ضعفا شنيده ، به دورغ به إبن أبي ذئب نسبت داده تا ضعف سندي آن را بپوشاند. در نتيجه دفاع بني هاشم، امام حسن و امام حسين علیهما السلام  از عثمان، زخمي شدن امام حسن علیه السلام در دفاع از عثمان و … همگي دروغ هستند.

ب: مضمون کذب

در اين روايت مطالبی آمده است كه اینقدر غیر واقعی بودن آن روشن است که کل صحت کل حدیث را زیر سوال می برد همچون اینکه اميرمؤمنان علیه السلام، حسنین علیهما السلام را کتک زد…!!!

 ج:روایات متضاد

 هر چند که  بعضی از منابع عامه هم  خلاف ادعای شبهه کننده را نقل کرده است، در انجایی که امیرالمومنین علیه السلام بنا به مصالحی می خواهند کمک عثمان کنند او نمی پذیرد:

  • «ثم دعا علی بابنه الحسن، فقال:انطلق یا ابنی إلی عثمان فقل له:یقول لک أبی: أ فتحب أن أنصرک! فأقبل الحسن إلی عثمان برسالة أبیه، فقال عثمان:لا ما أرید ذلک، لأنی قد رأیت (صلی الله علیه وآله وسلم) فی منامی فقال:یا عثمان! إن قاتلتهم نصرت علیهم، و إن لم تقاتلهم فإنک مفطر عندی، و إنی قد أحببت الإفطار عند رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) ، فسکت الحسن و انصرف إلی أبیه فأخبره بذلک»؛[5]
    «علی پسرش حسن را خواست و به او گفت: پسرم! به نزد عثمان برو و به او بگو: پدرم می‌گوید: آیا میل داری که تو را یاری کنم؟ حسن پیام پدرش را به عثمان رساند. عثمان به او گفت: نه، من یاری او را نمی‌خواهم؛ زیرا رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را دیدم… حسن سکوت کرد و به نزد پدر بازگشت و پاسخ عثمان را برایش بازگفت….»
  • حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْحُبَابِ، قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مَا كَانَ قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ مِصْرَ مَعَهُمْ صَحِيفَةٌ صَغِيرَةُ الطَّيِّ، فَأَتَوْا عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالُوا: إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ غَيَّرَ وَبَدَّلَ، وَلَمْ يَسِرْ مَسِيرَةَ صَاحِبَيْهِ، وَ كَتَبَ هَذَا الْكِتَابَ إِلَي عَامِلِهِ بِمِصْرَ، أَنْ خُذْ مَالَ فُلانٍ وَاقْتُلْ فُلانًا وَسَيِّرْ فُلانًا، فَأَخَذَ عَلِيٌّ الصَّحِيفَةَ فَأَدْخَلَهَا عَلَي عُثْمَانَ، فَقَالَ: أَتَعْرِفُ هَذَا الْكِتَابَ؟ فَقَالَ: ” إِنِّي لأَعْرِفُ الْخَاتَمَ “، فَقَالَ: اكْسِرْهَا فَكَسَرَهَا. فَلَمَّا قَرَأَهَا، قَالَ: ” لَعَنَ اللَّهُ مَنْ كَتَبَهُ وَمَنْ أَمْلاهُ “. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَتَتَّهِمُ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ؟ قَالَ: ” نَعَمْ “. قَالَ: مَنْ تَتَّهِمُ؟ قَالَ: ” أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ أَتَّهِمُ “، قَالَ: فَغَضِبَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَامَ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أُعِينُكَ وَلا أُعِينُ عَلَيْكَ حَتَّي أَلْتَقِيَ أَنَا وَأَنْتَ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِينَ.[6]
    عبد الملك بن هارون از پدرش از جدش نقل كرده است كه در زماني كه آن اتفاق براي عثمان افتاد، گروهي از مردم مصر آمدند؛ در حالي كه همراه با آن ها نامه اي بود كه به صورت كوچ تا شده بود، پيش علي آمدند و گفتند: اين مرد (سنت پيامبر را) تغيير داده و تبديل كرده و مسير دو رفيقش را نمي رود، او اين نامه را به فرماندارش در مصر نوشته كه مال فلاني را بگير، فلاني را بكش و فلاني را تبعيد كن. علي(علیه السلام) نامه را گرفت و بر عثمان وارد شد و گفت: اين نامه را مي شناسي؟ گفت: من مهر آن را مي شناسم؛ پس گفت: آن را باز كنيد، و باز كردند، وقتي آن را خواند گفت: لعنت خداوند بر كسي كه آن را نوشته و كسي كه آن را املا كرده است. پس علي(علیه السلام) به او گفت: آيا شخصي از خانواده خود را متهم مي كني؟ گفت: بلي. علي(علیه السلام) سؤال كرد: چه كسي را متهم مي كني؟ عثمان گفت: تو نخستين متهم هستي! رواي مي گويد: علي(علیه السلام) خشمگين شد، برخواست و گفت: به خدا سوگند تو را كمك نخواهم كرد، عليه تو نيز كاري نخواهم كرد تا اين كه من و تو در برابر خداوند با يكديگر ملاقات كنيم.
  • حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَقَّاصِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: رَجَعَ أَهْلُ مِصْرَ إِلَي الْمَدِينَةِ قَبْلَ أَنْ يَصِلُوا إِلَي بِلادِهِمْ، فَنَزَلُوا ذَا الْمَرْوَةِ فِي آخِرِ شَوَّالٍ، وَبَعَثُوا إِلَي عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَانَ أَعْتَبَنَا، ثُمَّ كَتَبَ يَأْمُرُ بِقَتْلِنَا، وَبَعَثُوا بِالْكِتَابِ إِلَي عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَدَخَلَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَي عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْكِتَابِ، فَقَالَ: مَا هَذَا يَا عُثْمَانُ؟ فَقَالَ: ” الْخَطُّ خَطُّ كَاتِبِي، وَالْخَاتَمُ خَاتَمِي، وَلا وَاللَّهِ مَا أَمَرْتُ وَلا عَلِمْتُ “.قَالَ: ” أَتَّهِمُكَ وَكَاتِبِي “.فَغَضِبَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَرُدُّ عَنْكَ أَحَدًا أَبَدًا.[7]
    ابراهيم بن محمد بن سعد از پدرش نقل مي كند كه مردم مصر برگشتند و قبل از اين كه به شهرهاي خود برسند؛ در اواخر ماه شوال به منطقه ذا المروه وارد شدند؛ پيش علي (علیه السلام) فرستادند و گفتند كه عثمان ما را پيش از اين سرزنش مي كرد و سپس نامه مي نويسد و دستور قتل ما را مي دهد، نامه را براي علي (علیه السلام) فرستادند، علي (علیه السلام) به همراه نامه بر عثمان وارد شد و گفت: اي عثمان اين چيست؟ عثمان گفت: اين خط، خط كاتب من و اين نامه، نامه من است، ولي به خدا سوگند من دستور نداده ام و از آن خبر ندارد و سپس به علي (علیه السلام) گفت: من تو و كاتبم را متهم مي كنم. پس علي (علیه السلام) خشمگين شد و فرمود: به خداوند هيچ كسي را از تو رد نخواهم كرد (جلوي هيچ كس را از حمله به تو نخواهم گرفت).

ثانیاً: اگر بر فرض بپذیریم امیرالمومنین علیه السلام در قائله عثمان دخالت کرده و از او دفاع نموده است،[8] این مسئله را از چند زاویه مورد بررسی قرار می دهیم:

الف- این دفاع شمشیر کشیدن و روبری مسلمین ایستادن نبوده است، بلکه صحبت با دو طرف مخاصمه برای جلوگیری از جنگ و خونریزی بین مسلمین، و اینکه حضرتش می خواست  عثمان راهی را که می‌رود رها کند و راه صحیح سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را پیشه نماید، در غیر این صورت، خلیفه‌ای که شایسته است روی کار بیاید؛ و به جرایم عثمان رسیدگی کند و حکم لازم را صادر نماید. لذا امیرالمومنین علیه السلام  تمام کوشش در  این بود که بدون این‌که خونی ریخته شود، خواسته‌های مشروع مخالفان انجام شود؛ یا عثمان روش گذشته خود را تغییر دهد و یا کنار رود و کار را به اهلش بسپارد.

  • ثُمَّ إِنَّ عَلِيًّا جَاءَ عُثْمَانُ بَعْدَ انْصِرَافِ الْمِصْرِيِّينَ، فَقَالَ لَهُ: تَكَلَّمْ كَلامًا يَسْمَعُهُ النَّاسُ مِنْكَ وَيَشْهَدُونَ عَلَيْهِ، وَيَشْهَدُ اللَّهُ عَلَى مَا فِي قَلْبِكَ مِنَ النُّزُوعِ وَالإِنَابَةِ، آخرین یقدمون من الکوفة فتقول: یا علیّ ارکب إلیهم، و لا أقدر أن أرکب إلیهم و لا أسمع عذراً، و یقدم رکب آخرون من البصرة…[9]
    علی(علیه السلام) وقتی مصریان بازگشتند نزد عثمان آمده به او گفت: نطقی برای مردم بکن تا آنرا شنیده شاهد آن باشند و خدا را نیز بر نفرت قلبی خویش از خلافکاریهایت و بر توبه ات گواه گرفته باشی. کشور علیه تو شوریده است، و اطمینان ندارم که کاروان دیگری از کوفه فرا نرسد و تو به من نگوئی: ای علی سوار شو و پیش آنها برو. در حالیکه من طاقت رفتن وشنیدن انتقادات آنها را از تو ندارم. یا کاروان دیگری از بصره فرا رسد…
  • و انّی انشدک اللّه ان تکون امام هذه الامّه المقتول فانّه کان یقال یقتل فی هذه الامّه امام یفتح علیه القتل و القتال الی یوم القیمه.[10]
    تو را به خدا قسم می دهم اینکه مبادا پیشوای این امت باشی که کشته شوی؛ زیرا که قبلا گفته می شد که در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که بواسطه کشته شدن او فتح باب می شود به خون ریزی و کشت کشتار تا روز قیامت.

ب- دفاع امیرالمومنین علیه السلام از عثمان بدان معنا نیست که حضرت حکومت وی را تأیید می‌کرد و بدان‌جهت از عثمان دفاع کرده و مانع قتل او گردید، بلکه با روش عثمان مخالف است و در‌عین‌حال مخالف است که باب خلیفه‌کشی باز شود؛ نمی‌خواهد خلیفه را بکشند که باب فتنه های بزرگتر بر روی مسلمین باز گردد.

ج- حضور امام حسن علیه السلام در جبهه دفاع از عثمان، صرفاً برای این بود که کسی نتواند امام و فرزندانش را به شرکت در انقلاب علیه عثمان متهم نماید و آنان را شریک قتل او بداند و فتنه های بعدی را رقم بزند، کما اینکه با تمام این تدابیر بازهم می بینیم برای خونخواهی از عثمان به جنگ امیرالمومنین علیه السلام می آیند و فتنه جمل و صفین و نهروان شکل میگیرد.

  • إِنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُومًا وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الطَّلَبِ بِدَمِهِ وَإِعَادَةِ الأَمْرِ شُورَى.[11]
  • فقالت : ما كنت أبالي أن تقع السماء على الأرض ، قتل والله مظلوما ، وأنا طالبة بدمه…[12]
  • لَمَّا قَدِمَ عَلَيْهِمُ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِيرٍ بِقَمِيصِ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ- الَّذِي قُتِلَ فِيهِ مُخَضَّبًا بِدَمِهِ وَبِأَصَابِعِ نَائِلَةَ زَوْجَتِهِ مَقْطُوعَةً بِالْبَرَاجِمِ، إِصْبَعَانِ مِنْهَا وَشَيْءٌ مِنَ الْكَفِّ، وَإِصْبَعَانِ مَقْطُوعَتَانِ مِنْ أُصُولِهِمَا وَنَصْفُ الإِبْهَامِ- وَضَعَ مُعَاوِيَةُ الْقَمِيصُ عَلَى الْمِنْبَرِ، وَكَتَبَ بِالْخَبَرِ إِلَى الأَجْنَادِ، وَثَابَ إِلَيْهِ النَّاسُ، وَبَكَوْا سَنَةً وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ وَالأَصَابِعِ مُعَلَّقَةً فِيهِ، وَآلَى الرِّجَالُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَلا يَأْتُوا النِّسَاءَ، وَلا يَمَسَّهُمُ الْمَاءَ لِلْغُسْلِ إِلا مِنَ احْتِلامٍ، وَلا يَنَامُوا عَلَى الْفُرُشِ حَتَّى يَقْتُلُوا قَتَلَةَ عُثْمَانَ، وَمَنْ عَرَضَ دُونَهُمْ بِشَيْءٍ أَوْ تَفْنَى أَرْوَاحُهُمْ فَمَكَثُوا حَوْلَ الْقَمِيصِ سَنَةً، وَالْقَمِيصُ يُوضَعُ كُلَّ يَوْمٍ عَلَى الْمِنْبَرِ وَيُجَلِّلُهُ أَحْيَانًا فَيَلْبَسُهُ وَعَلَّقَ فِي أَرْدَانِهِ أَصَابِعَ نَائِلَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا.[13]
  • فأخبره خبر مُعَاوِيَة واجتماع أهل الشام مَعَهُ عَلَى قتاله، وأنهم يبكون عَلَى عُثْمَانَ، ويقولون: إن عَلِيًّا قتله، وآوى قتلته، وانهم لا ينتهون عنه حَتَّى يقتلهم أو يقتلوه.[14]
  • فَلَمَّا بَلَغَ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ مَكَانُ عَلِيٍّ بِالنُّخَيْلَةِ وَ مُعَسْكَرُهُ بِهَا وَ مُعَاوِيَةُ بِدِمَشْقَ قَدْ أَلْبَسَ مِنْبَرَ دِمَشْقَ قَمِيصَ عُثْمَانَ وَ هُوَ مُخَضَّبٌ بِالدَّمِ وَ حَوْلَ الْمِنْبَرِ سَبْعُونَ أَلْفَ شَيْخٍ يَبْكُونَ حَوْلَهُ لَا تَجِفُّ دُمُوعُهُمْ عَلَى عُثْمَانَ خَطَبَ مُعَاوِيَةُ أَهْلَ الشَّامِ فَقَالَ يَا أَهْلَ الشَّامِ قَدْ كُنْتُمْ تُكَذِّبُونِّي فِي عَلِيٍّ وَ قَدِ اسْتَبَانَ لَكُمْ أَمْرُهُ وَ اللَّهِ مَا قَتَلَ خَلِيفَتَكُمْ غَيْرُهُ وَ هُوَ أَمَرَ بِقَتْلِهِ وَ أَلَّبَ النَّاسَ عَلَيْهِ وَ آوَى قَتَلَتَهُ وَ هُمْ جُنْدُهُ وَ أَنْصَارُهُ وَ أَعْوَانُهُ وَ قَدْ خَرَجَ بِهِمْ قَاصِداً بِلَادَكُمْ وَ دِيَارَكُمْ لِإِبَادَتِكُمْ يَا أَهْلَ الشَّامِ اللَّهَ اللَّهَ فِي عُثْمَانَ فَأَنَا وَلِيُّ عُثْمَانَ وَ أَحَقُّ مَنْ طَلَبَ بِدَمِهِ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِوَلِيِّ الْمَظْلُومِ سُلْطَاناً فَانْصُرُوا خَلِيفَتَكُمُ الْمَظْلُومَ فَقَدْ صَنَعَ‌ بِهِ الْقَوْمُ مَا تَعْلَمُونَ قَتَلُوهُ ظُلْماً وَ بَغْياً وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ بِقِتَالِ الْفِئَةِ الْبَاغِيَةِ- حَتَّى تَفِي‌ءَ إِلى‌ أَمْرِ اللَّهِ‌ ثُمَّ نَزَلَ.[15]

د- با شناختی که از فتوت و جوانمردی امیرالمومنین علیه السلام عامه و خاصه سراغ دارند، چه بسا حضرتش اگر اقدامی انجام داده اند برای جلوگیری از منع خانواده و زنان عثمان از آب و غذا بوده است، نه این‌که مانع خلع وی توسط انقلابی‌ها گردند. چون همسران، كنيزان و كودكاني هيچ نقشي در عملكرد عثمان نداشتند، بنابراين آن ها نبايد به گناه عثمان مي سوختند، آسيب مي ديدند و از تشنگي هلاك مي شدند.

  • حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ إِسْمَاعِيلَ، قال: حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ الْمَاجِشُونِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، أَنَّ أُمَّ حَبِيبَةَ زَوْجَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله وسلم) وَرَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا حِينَ حُصِرَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حُمِلَتْ حَتَّي وُضِعَتْ بَيْنَ يَدَيْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي خِدْرِهَا وَهُوَ عَلَي الْمِنْبَرِ، فَقَالَتْ: ” أَجِرْ لِي مَنْ فِي الدَّارِ “. قَالَ: نَعَمْ إِلا نَعْثَلا وَشَقِيًّا، قَالَتْ: ” فَوَاللَّهِ مَا حَاجَتِي إِلا عُثْمَانُ، وَسَعِيدُ بْنُ الْعَاصِ “. قَالَ: مَا إِلَيْهِمَا سَبِيلٌ. قَالَتْ: ” مَلَكْتَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ فَأَسْجِحْ “، قَالَ: أَمَا وَاللَّهِ مَا أَمَرَكِ اللَّهُ وَلا رَسُولُهُ.[16]
    ماجشون روايت كرده است كه ام حبيبه همسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) هنگامي كه عثمان در محاصره بود در ميان حجابش به نزد علي(علیه السلام) آمده در حاليكه ايشان بالاي منبر بودند و گفت : كساني را كه در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ايشان فرمودند : غير از نعثل (پيرمرد يهودي و كنايه از عثمان) و شقي (كنايه از سعيد بن العاص) . ام حبيبه گفت : مقصود اصلي من همان دو است ؛ ايشان گفتند : آن دو را نمي تواني آزاد كني، ام حبيبه گفت: پسر ابوطالبي ، حال كه غالب آمدي گذشت كن، اميرمؤمنان(علیه السلام)  فرمود: به خدا سوگند ، خدا و رسولش به تو چنين دستوري نداده اند.
  • فأما ما ذكره من إنفاذ أميرالمؤمنين(علیه السلام) الحسن(علیه السلام)  و الحسين(علیه السلام) فإنما أنفذهما إن كان أنفذهما ليمنعا من انتهاك حريمه و تعمد قتله و منع خرمه‌ و نسائه من الطعام و الشراب و لم ينفذهما ليمنعا من مطالبته بالخلع و كيف و…[17]

ثالثاً: اگر شبهه گر با بیان چنین مطلبی به دنبال حسن روابط امیرالمومنین علیه السلام و خلیفه سوم است، باید گفت با بررسی تاریخ و برخورد دو طرف با همدیگر، چنین ادعایی ثابت نمی گردد:

  • فاشتد غضب عثمان ثم قال : أشيروا علي في أمر هذا الشيخ الكذاب فقد فرق جماعة المسلمين ! فقال علي رضي الله عنه : أما أنا فأشير عليك بما قال مؤمن آل فرعون : ( فإن يك كاذبا فعليه كذبه وإن يك صادقا يصبكم بعض الذي يعدكم إن الله لا يهدي من هو مسرف كذاب ) ، فقال عثمان : التراب بفيك يا علي ! فقال علي : بل بفيك يا عثمان ! أتصنع هذا بأبي ذر وهو حبيب رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم).[18]
    عصبانیت عثمان ( از ابوذر ) زیاد شد و گفت : از علی (علیه السلام) در مورد این پیرمرد دروغگو که جماعت مسلمین را فرقه فرقه کرده ، راهنمایی بخواهید. پس علی(علیه السلام) فرمود : من همان مطلبی را به تو میگویم که مومن آل فرعون گفت : و اگر دروغگو باشد دروغش به زيان اوست، و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى‏دهد به شما خواهد رسيد، چرا كه خدا كسى را كه افراطكار دروغزن باشد هدايت نمى‏ كند. عثمان به علی (علیه السلام) گفت : خاک بر دهانت ای علی ! علی(علیه السلام) به عثمان فرمود : بلکه خاک بر دهان خودت ای عثمان ! آیا با ابوذر که حبیب رسول خدا بوده ، چنین میکنی ؟!
  • قَالَ إِسْحَاقُ أَخْبَرَنَا الْمُعْتَمِرُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ أَنْبَأَنَا أَبُو نَضْرَةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ مَوْلَى أَبِي أُسَيْدٍ وَهُوَ مَالِكُ بْنُ رَبِيعَةَ قال إنَّ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِيَ الله عَنْهُ نَهَى عَنِ الْعُمْرَةِ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ أَوْ عَنِ التَّمَتُّعِ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَأَهَلَّ بِهَا عَلِيٌّ مَكَانَهُ فَنَزَلَ عُثْمَانُ رَضِيَ الله عَنْهُ عَنِ الْمِنْبَرِ فَأَخَذَ شَيْئًا فَمَشَى بِهِ إِلَى عَلِيٍّ رَضِيَ الله عَنْهُ فَقَامَ طَلْحَةُ وَالزُّبَيْرُ رَضِيَ الله عَنْهُمَا فَانْتَزَعَاهُ مِنْهُ فَمَشَى إِلَى عَلِيٍّ رَضِيَ الله عَنْهُ فَكَادَ أَنْ يَنْخُسَ عَيْنَهُ بِإِصْبُعِهِ وَيَقُولُ لَهُ إِنَّكَ لَضَالٌّ مُضِلٌّ وَلَا يَرُدُّ عَلِيٌّ رَضِيَ الله عَنْهُ عَلَيْهِ شَيْئًا.[19]
    مالک بن ربیعه گفت : عثمان بن عفان از تمتع در حج عمره نهی کرد ولی علی (علیه السلام) چنین نکرد . پس عثمان از منبر پایین آمد و چیزی برداشت (!!) و به سمت علی (علیه السلام) رفت ! طلحه و زبیر برخاستند و آن چیز را از او گرفتند . پس عثمان به سمت علی (علیه السلام) رفت و نزدیک بود که انگشتانش را داخل چشمان علی (علیه السلام) کند و دائماً به او میگفت : تو ضال مضل ( گمراهِ گمراه کننده ) هستی ! ولی علی (علیه السلام) چیزی به وی حرفی نمیزد.
  • فلقي عليا بباب المسجد فقال له علي أين تريد ؟ قال أريد هذا الذي كذا وكذا يعني سعدا فشتمه فقال له علي أيها الرجل دع هذا عنك قال فلم يزل بهما الكلام حتى غضب عثمان فقال ألست المتخلف عن رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) يوم تبوك ؟ قال فقال علي ألست الفار عن رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) يوم أحد قال ثم حجز الناس.[20]
    پس عثمان ، علی(علیه السلام) را در ورودی مسجد دید . علی(علیه السلام) به وی فرمود : کجا میروی ؟عثمان پاسخ داد: میروم دنبال این کذا و کذا . یعنی سعد. پس شروع کرد به فحش دادن به سعد.علی(علیه السلام) به عثمان فرمود : رهایش کن.همچنان آن دو نفر با هم سخن میگفتند تا اینکه عثمان عصبانی شد و گفت : آیا تو همانی نیستی که در تبوک از دستور پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)  تخلف کردی ؟علی(علیه السلام) نیز پاسخ دادند : آیا تو آن کسی نیستی که در جنگ احد از نزد رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)  فرار کردی ؟سپس مردم آنها را از هم جدا کردند.
  • والله يا أبا الحسن ما أدري أشتهي موتك أم أشتهي حياتك فوالله لئن مت ما أحب أن أبقى بعدك لغيرك لأني لا أجد منك خلفا ولئن بقيت لا أعدم طاغيا يتخذك سلما وعضدا ويعدك كهفا وملجأ لا يمنعني منه إلا مكانه منك ومكانك منه فأنا منك كالابن العاق من أبيه إن مات فجعه وإن عاش عقه.[21]
    بخدا قسم اى ابو الحسن! نميدانم خواستار مرگ توام يا آرزومند ادامه زندگيت. بخدا اگر بميرى خوش نميدارم بعد از مرگت براى ديگران زنده بمانم زيرا كسى را بهتر از تو نمييابم، و اگر زنده بمانى هيچ گردنكش نافرمانبردارى را نمييابم كه ترا پشتيبان و نردبان خود نساخته و ترا پشت و پناه خويش نشمرده باشد بطوريكه فقط مقامى كه در نظر تو دارد و مقامى كه تو در نظرش دارى مرا از كيفرش باز ميدارد. بنابراين رابطه من با تو رابطه‏ فرزندى است كه توسط پدرش عاق (و رانده) شده باشد كه اگر بميرد غم مى‏خورد و اگر زنده بماند طردش مينمايد.
  • لما بلغ عثمان موت أبي ذر بالبذة قال: رحمه الله، فقال عمار بن ياسر: نعم فرحمه الله من كل أنفسنا، فقال عثمان: يا عاضَّ أير أبيه أتراني ندمت على تسييره؟ وأمر فدفع في قفاه وقال: الحق بمكانه، فلما تهيأ للخروج جاءت بنو مخزوم إلى عليّ فسألوه أن يكلم عثمان فيه فقال له علي: يا عثمان اتق الله فإنك سيرت رجلاً صالحاً من المسلمين فهلك في تسييرك، ثم أنت الآن تريد أن تنفي نظيره، وجرى بينهما كلام حتى قال عثمان: أنت أحق بالنفي منه، فقال علي: رُم ذلك إن شئت، واجتمع المهاجرون فقالوا: إن كنت كلما كلمك رجل سيرته ونفيته فإن هذا شيء لا يسوغ، فكف عن عمار.[22]
    وقتى خبر مرگ ابوذر در ربذه به عثمان رسيد گفت: خدا او را بيامرزد. عمار ياسر (كه حضور داشت) گفت: بله، خدا او را از دست ما نجات داد. عثمان به عمار پرخاش كرد كه: اى کسی که شرمگاه پدرش را گاز گرفته !!! خيال كرده ‏اى از تبعيد او پشيمان شده‏ ام؟ و در حاليكه بر پشت گردن عمار ميزد گفت: برو به جاى او (يعنى ربذه) چون عمار بار سفر بربست و آماده رفتن به تبعيدگاه شد بنى مخزوم نزد على (علیه السلام) آمده خواهش كردند در اين زمينه با عثمان صحبت كند. پس على(علیه السلام) گفت: اى عثمان! از خدا بترس. يكى از مردان صالح ملت اسلام را تبعيد كردى تا در تبعيدگاه در گذشت حالا ميخواهى يكى ديگر همانند او را تبعيد كنى. و گفتگوئى ميانشان در گرفت تا آنكه عثمان گفت: تو بيش از او مستحق تبعيد شدنى! على(علیه السلام) گفت: اگر ميخواهى همين كار را بكن مهاجران اجتماع كردند و به عثمان گفتند: اين كه نميشود هر بار مردى با تو گفتگو كند راهى و تبعيدش كنى! در نتيجه، دست از عمار ياسر بداشت‏.
  • عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) ، قَالَ: ” أَرْسَلَ إِلَيَّ عُثْمَانُ فِي الْهَاجِرَةِ، فَتَقَنَّعْتُ بِثَوْبِي وَأَتَيْتُه … ثُمَّ قَامَ إِلَيَّ بَالْقَضِيبِ فَضَرَبَنِي، وَاللَّهِ مَا أَرُدُّ يَدَهُ حَتَّى قَضَى حَاجَتَهُ، فَتَقَنَّعْتُ بِثَوْبِي، وَرَجَعْتُ إِلَى مَنْزِلِي، وَقُلْتُ: اللَّهُ بَيْنِي وَبَيْنَكَ إِنْ كُنْتُ أَمَرْتُكَ بِمَعْرُوفٍ، أَوْ نَهَيْتُ عَنْ مُنْكَرٍ “.[23]
    از علی (علیه السلام) روایت شده : در یک نیم روز گرم ، عثمان به دنبال من فرستاد . پس سرم را با لباسم پوشاندم و به نزد او رفتم …. سپس عثمان بلند شد و با چوبدستی اش مرا زد . به خدا قسم دست او را بر نگرداندم –  و مانعش نشدم – تا اینکه کارش را انجام داد . دوباره لباسم را بر روی سرم کشیدم و به خانه ام برگشتم و گفتم : خداوند متعال بین و تو حکم کند اگر تو را به معروف امر کردم و از منکر نهی کردم.

 

————————————————————————————————-

[1]از سعيد بن مسيب نقل شده است كه عثمان در زماني كه محاصره بود، از بلندي خانه با مردم سخن گفت و سؤال كرد: آيا در ميان شما علي هست ؟ گفتند: خير. گفت: آيا در ميان شما سعد هست ؟ گفتند: خير. پس ساكت شد. سپس گفت: آيا در شما كسي نيست كه به ما آب برساند؟ اين خبر به گوش علي (عليه السلام) رسيد؛ پس سه مشك را كه پر از آب بود، فرستاد، آب به عثمان نرسيد مگر اين كه تعدادي از غلامان بني هاشم و غلامان بني اميه براي رساندن آن زخمي شدند. و خبر به علي (عليه السلام) رسيد كه آن ها قصد كشتن عثمان را دارند؛ پس گفت: ما از او مروان را مي خواهيم؛ ولي قصد كشتن او را نداريم، به حسن و حسين (عليهما السلام) فرمود: برويد و بر در خانه عثمان بإيستيد، اجازه ندهيد كه دست كسي به او برسد. زبير پسرش را فرستاد، طلحه نيز پسرش را فرستاد ؛ با اين كه پسر طلحه از اين كار ناراحت بود. عده اي اصحاب محمد (صلي الله عليه وآله) نيز فرزندانشان را فرستاند تا اجازه ندهند مردم به خانه عثمان وارد شوند و از او بخواهند كه مروان را بيرون كند، محمد بن أبي بكر نظاره گر بود و ديد كه مردم به سوي آن ها تير اندازي كرند؛ تا جائي كه حسن (عليه السلام) با خون ها در درِ خانه رنگين شد، مروان در داخل خانه تير خورد، محمد بن طلحه از خون رنگين شد، سر قنبر شكست، محمد بن أبي بكر ترسيد كه بني هاشم به خاطر وضعيت حسن و حسين (عليهما السلام) خشمگين شوند؛ به همين دست آن دو نفر را گرفت و به آن ها گفت: اگر بني هاشم بيايند و خون را در صورت حسن (عليه السلام) ببينند ناراحت شوند؛ جلوي مردم را از رسيدن به عثمان خواهند گرفت و شما به هدفتان نخواهيد رسيد، پس بيايد با من برويد تا از ديوار بالا برويم و او را بكشيم، بدون اين كه كسي خبردار شود، پس محمد بن أبي بكر و دو همراهش از ديوار خانه مردي از انصار بالا رفتند و وارد خانه عثمان شدند، هيچ يك از همراهان عثمان نمي دانستند كه آن ها داخل خانه هستند؛ زيرا تمام همراهان او بالاي بام بودند و تنها همسر عثمان در آن جا بود، محمد بن أبي بكر به دو همراهش گفت: شما سرجايتان بإيستيد تا اول من وارد شوم، وقتي من او را زير دست پا گرفتم و كتك زدم، شما وارد شويد و بياييد تا او را بزيند تا كشته شود. پس محمد بن أبي بكر داخل شد و ريش عثمان را گرفت، عثمان به او گفت: به خدا سوگند اگر پدرت تو را مي ديد به خاطر اين كاري كه با من مي كني از غصه مي مرد، محمد از او دست كشيد، آن دو نفر حمله كردند آن قدر عثمان را زدند تا او را كشتند، و از همان راهي كه آمده بودند، در حالي كه ترسيده بودند، فرار كردند، همسر عثمان فرياد كشيد، اما به خاطر سر و صدايي كه در خانه بود، كسي صداي او را نشنيد، همسر عثمان پيش مردم رفت و گفت: امير المؤمنين كشته شد، پس حسن و حسين (عليهما السلام) و همراهان آن ها وارد شدند و عثمان را ذبح شده ديدند، صورت خود را چرخاندند و براي عثمان گريه كردند و خارج شدند، مردم وارد خانه شدند و عثمان را ديدند كه كشته شده. خبر به گوش علي (عليه السلام) طلحه، زبير، سعد و ساير مردم مدينه رسيد، پس خارج شدند؛ به صورتي كه از شنيدن اين خبر عقلشان را از دست داده بودند، وارد خانه عثمان شدند و او را ذبح شده ديدند؛ پس «انا لله وإنا اليه راجعون» گفتند. علي به دو فرزندش گفت: چگونه كشته شد؛ در حالي كه شما جلوي در بوديد؟ حسن را سيلي و حسين را كتك زد، محمد بن طلحه را فحش داد و عبد الله بن زبير را لعنت كرد. علي (عليه السلام) از خانه خارج شد در حالي كه بسيار عصباني بود، فكر مي كرد كه طلحه در كشتن عثمان همكاري كرده است؛ طلحه با آن حضرت روبر شد و گفت: چه شده تو را اي ابو الحسن كه حسن و حسين را كتك زده ايد؟ علي (عليه السلام) گفت: لعنت خدا بر تو، چرا ناراحت نباشم؛ در حالي كه امير المؤمنين كشته شده، او يكي از ياران رسول خدا بود و از حاضران در جنگ بدر بود، بي هيچ دليل و برهاني او را كشتند. طلحه گفت: اگر مروان را بهما مي داد، كشته نمي شد. علي (عليه السلام) گفت: اگر مروان را به شما تحويل مي داد، قبل از اين كه حكومتش تثبيت و وارد خانه اش شود، كشته مي شد.

تاریخ مدینه، ابن شبه، حققه: فهيم محمد شلتوت، طبع على نفقة: السيد حبيب محمود أحمد – جدة، عام النشر: 1399 هـ، ج4، ص1304.

انساب الاشراف، بلاذری، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي، الناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ – 1996 م، عدد الأجزاء: 13، ج5، ص558.

العقد الفرید، ابن عبد الربه، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 هـ، عدد الأجزاء: 8، ج5، ص41.

[2] – تاریخ مدینه، ابن شبه، حققه: فهيم محمد شلتوت، طبع على نفقة: السيد حبيب محمود أحمد – جدة، عام النشر: 1399 هـ، ج4، ص1304.

[3] – التبيين لأسماء المدلسين، سبط بن العجمی، المحقق: يحيى شفيق حسن، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الاولى 1406 هـ – 1986 م، ص53.

[4] – الکفایه فی علم الروایه، خطیب بغدادی، المحقق: أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، الناشر: المكتبة العلمية – المدينة المنورة، ص355.

[5] – الفتوح، ابن ابی عاصم، ناشر: داررالأضواء، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱ق،ج2، ص423.

[6] – تاریخ مدینه، ابن شبه، حققه: فهيم محمد شلتوت، طبع على نفقة: السيد حبيب محمود أحمد – جدة، عام النشر: 1399 هـ، ج4، ص1154.

[7] – تاریخ مدینه، ابن شبه، حققه: فهيم محمد شلتوت، طبع على نفقة: السيد حبيب محمود أحمد – جدة، عام النشر: 1399 هـ، ج4، ص1155.

[8]وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّی خَشِیتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً

نهج البلاغه، سید رضی، خطبه 240.

[9] – تاریخ طبری، طبری، الناشر: دار التراث – بيروت، الطبعة: الثانية – 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11 ، ج4، ص360.

[10] – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج9، ص262.

[11] – انساب الاشراف، بلاذری، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي، الناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ – 1996 م، عدد الأجزاء: 13، ج2، ص224.

[12] – الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، المحقق :طه محمد الزيني، الناشر: مؤسسة الحلبي، ج1، ص51.

[13] – تاریخ طبری، طبری، الناشر: دار التراث – بيروت، الطبعة: الثانية – 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11 ، ج4، ص562.

الکامل فی تاریخ، ابن اثیر، تحقيق: عمر عبد السلام تدمري، الناشر: دار الكتاب العربي، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ / 1997م، عدد الأجزاء: 10، ج2، ص629.

البدایه و النهایه، ابن کثیر، الناشر: دار الفكر، عام النشر: 1407 هـ – 1986 م، عدد الأجزاء: 15، ج7، ص227

[14] – تاریخ طبری، طبری، الناشر: دار التراث – بيروت، الطبعة: الثانية – 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11 ، ج4، ص562.

[15] – وقعة الصفین، نصر بن مزاحم، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‌، ص127.

البدایه و النهایه، ابن کثیر، الناشر: دار الفكر، عام النشر: 1407 هـ – 1986 م، عدد الأجزاء: 15، ج7، ص227.

[16] – تاریخ مدینه، ابن شبه، حققه: فهيم محمد شلتوت، طبع على نفقة: السيد حبيب محمود أحمد – جدة، عام النشر: 1399 هـ، ج4، ص1167.

[17] – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج3، ص8.

[18] – الفتوح، ابن ابی عاصم، ناشر: داررالأضواء، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۱ق،ج2، ص375.

[19] – المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ابن حجر، المحقق: رسالة علمية قدمت لجامعة الإمام محمد بن سعود، تنسيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشثري، الناشر: دار العاصمة، دار الغيث – السعودية، الطبعة: الأولى، 1419هـ، عدد الأجزاء: 19، ج10، ص44.

[20] مصنف، صنعانی، المحقق: حبيب الرحمن الأعظمي، الناشر: المجلس العلمي- الهند، يطلب من: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثانية، 1403، ج11، ص356.

[21] – الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، محقق شیری، ناشر: دار الأضواء، ج1، ص51.

[22] – انساب الاشراف، بلاذری، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي، الناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ – 1996 م، عدد الأجزاء: 13، ج5، ص544.

[23] – الاخبار الموفقیات، زبیر بکار، تحقيق: سامي مكي العاني، الناشر: عالم الكتب – بيروت، الطبعة: الثانية، 1416هـ-1996م، ص488.

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً اطلاعات زیر را وارد کنید.

دکمه بازگشت به بالا
سوال خود را بپرسید