فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) از غم پدرش مرد!!!
علت مرگ فاطمة زهرا علیها السلام ، مصائب ناشي از فقدان پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بود.
بیان شبهه:
برخی از مخالفان در تلاشند تا علت مرگ حضرت زهرا علیها السلام را در اثر الام یا دردهای روحی ناشی از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم عنوان نمایند . مثلاً اقای محمّد جواد حجّتي کرماني در پاسخ به سؤالی درباره علت مرگ حضرت زهرا علیها السلام چنین می گوید:
- «برحسب آنچه در اينگونه منابع آمده است حضرت زهرا (علیها السلام) پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) چندان غمگين شد که شب و روز ميگريست و چندان دلسوخته و لاغر و نحيف و به شدت بيمار شد که پس از اندک مدتي رحلت فرمود. در پارهاي از کتب ناراحتيهاي مربوط به مشاجرات و درگيريهاي پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) را هم مزيد بر علت کردهاند. اما نميتوان گفت تمام مواردي که امروز نقل ميشود آنگونه که آقاي محدثين پنداشتهاند، متواتر و اجماعي است»![1]
حتی در این زمینه به روایتی از آن بانو هم استناد میشود که وفات پدر را مایه به سر رسیدن عمر و قتل خود بیان می کند:
- عَنْ وَرَقَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيِّ عَنْ فِضَّةَ أَمَةِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ قَالَ قُلْتُ لَهَا يَا فِضَّةُ أَخْبِرِينِي عَنْ مَوْلاَتِكِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ (علیها السلام) وَمَا الَّذِي رَأَيْتِ مِنْهَا عِنْدَ وَفَاتِهَا بَعْدَ مَوْتِ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله وسلم). قَالَتْ يَا وَرَقَةَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ! اعْلَمْ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِيرُ وَالْكَبِيرُ وَكَثُرَ عَلَيْهِ الْبُكَاءُ وَلَمْ يَكُنْ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ أَشَدَّ حُزْناً وَأَعْظَمَ بُكَاءً وَانْتِحَاباً مِنْ مَوْلاَتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ {عَلَيْهَا السَّلَامُ} وَكَانَ حُزْنُهَا يَتَجَدَّدُ وَيَزِيدُ وَبُكَاؤُهَا يَشْتَدُّ. وَهِيَ تُنَادِي وَتَنْدُبُ أَبَاهُ : وَا أَبَتَاهْ وَا صَفِيَّاهْ وَا مُحَمَّدَاهْ وَا أَبَا اَلْقَاسِمَاهْ. وَدَامَ نَحِيبُهَا وَبُكَاهَا إِلَى أَنْ أُغْمِيَ عَلَيْهَا. فَلَمَّا أَفَاقَتْ مِنْ غَشْيَتِهَا قَامَتْ وَهِيَ تَقُولُ : الْكَمَدُ قَاتِلِي يَا أَبَتَاهْ، بَقِيتُ وَالِهَةً وَحِيدَةً وَحَيْرَانَةً فَرِيدَةً.[2]
ورقة بن عبدالله میگوید : از فضّه [کنیز حضرت فاطمه] پرسیدم : از هنگام وفات حضرت فاطمه (علیها السلام)، برایم خبر بده. ایشان گفت : ای ورقه! بعد از وفات پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) همهی مردم از کوچک و بزرگ، گریان بودند. ولی از همه بیشتر، حضرت فاطمه بود. که حزن و اندوه ایشان و گریههای پیاپی او، روز به روز بیشتر میشد. صدا میزد : وای پدرم! وای ای برگزیدهی خدا! ای ابوالقاسم! و ایشان آنقدر گریه کرد و صدا زد، تا اینکه از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، گفت : ای پدر! این غمِ [از دست دادن تو] قاتل من است. و من تنها و سرگردان هستم.
پاسخ شبهه:
آنچه درباره علت شهادت و از دنیا رفتن حضرت زهرا علیها السلام ، در منابع شیعه مورد توجه قرار گرفته، لطمات جسمي حضرت فاطمة زهرا علیها السلام است.
مثلا شیخ عباس قمی در کتاب «منتهي الآمال» مينويسد: «فقير گويد که من مصائبي که بر حضرت زهرا علیها السلام وارد شده در کتاب مخصوصي ايراد کردم و ناميدم آنرا بيتُ الأحزان في مصائب سيدة النسوان». در آن کتاب، محدّث قمي نقل ميکند:
- فَأمَرَ عُمَرُ قُنْفُذاً ابْنَ عَمِّهِ أنْ يضْرِبَها بِسَوْطِهِ فَضَرَبَها قُنْفُذٌ بِالسَوْطِ عَلي ظَهْرِها وَ جَنْبَيها إلي أنْ أنْهَکَها وَ أثَّرَ فِي جِسْمِها الشَرِيفِ وَ کانَ ذلِکَ الضَرْبُ أقْوي ضَرَرٍ فِي إسْـقاطِ جَنِينِها…[3]
عمر به قُنْفُذ ـ پسر عمويش ـ دستور داد که آن بانو را با شلّاقش بزند. لذا قُنْفُذ با تازيانه بر پشت و دو پهلوي آن بانو کوبيد تا جايي که ايشان را بيرمق کرد و از پاي درآورد و [اين ضربهها] بر جسم شريف ايشان تأثير گذارد و آن ضرب و جرح، اصليترين آسيبي بود که باعث سقط جنين ايشان گرديد…
- وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها أنَّ قُنْفُذاً مَوْلي عُمَرَ نَکَزَها بِنَعْلِ السَيفِ بِأمْرِهِ فَأسْـقَطَتْ مُحْسِناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذلِکَ مَرَضاً شَدِيداً…[4]
و سبب وفات ايشان آن بود که قُنْفُذ ـ غلام عمر ـ به دستورِ او، نعل شمشير ( آهني که در انتهاي غلاف شمشير است) را بر تن وي فرو کوفت و لذا محسن را سقط نمود و به همين دليل سخت بيمار گرديد…
علاوه بر این کتاب، اسناد شهادت حضرت زهرا علیها السلام بر اثر صدمات جسمی در منابع متعدد شيعه آمده است. استاد ارجمند مرحوم علامه جعفر مرتضی عاملی در کتاب مأساة الزهرا به 64 منبع روایی و تاریخی استناد مینماید که در آنها به لطمات جسمانی حضرت زهرا علیها السلام تصریح شده است و بر این اساس اثبات میشود لطمات جسمي حضرت فاطمه زهرا علیها السلام عامل شهادت ايشان بوده است. در اینجا به نمونه هایی از روایات وارده شده در کتب علمای شیعه در این باب می پردازیم:
- …وإني لما رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدي، كأني بها وقد دخل الذل بيتها، وانتهكت حرمتها، وغصبت حقها، ومنعت إرثها، وكسر جنبها، وأسقطت جنينها… فتقدم علي محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة…[5]
… هرگاه او را میبینم به یاد میآورم که بعد از من با او چه رفتاری میشود و همانند این است که من با او هستم و می نگرم که اهانت وارد خانه اش شده و حرمتش هتک گردیده و حقش غصب شده و ارثش گرفته شده است ،پهلویش شکسته و جنینش سقط شده است…سپس بر من وارد می شود در حالی که غصه دار و داغدار و ناراحت است ، حق او را به ظلم گرفته اند و او را به قتل رسانده اند…
- فَلَمّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیع وآله وسلم) وَ جَري ما جَري فِي يوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ عَلَيها دارَها وَ إخْراجِ ابْنِ عَمِّها اَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ ما لَحِقَها مِنْ الرَجُلِ أسْـقَطَتْ بِهِ وَلَداً تَماماً وَ کانَ ذلِکَ أصْلَ مَرَضِها وَ وَفاتِها.[6]
وقتي رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) جان سپرد و آن ماجراها در روز وارد شدنِ جماعت به خانه آن بانو و بيرون کشاندن پسرعمويش اميرالمؤمنين (علیه السلام) و آن بلايي که از ناحيه آن مرد به او رسيد، اتّفاق افتاد؛ فرزند کاملي را سقط کرد و اين مسأله، ريشه بيماري و وفات آن بانو بود.
- عَنْ أبِيبَصِيرٍ عَنْ أبِي عَبْدِاللهِ علیه السلام: قالَ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها أنَّ قُنْفُذاً مَوْلي عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السَيفِ بِأمْرِهِ، فَأسْـقَطَتْ مُحْسِناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذلِکَ مَرَضاً شَدِيداً…[7]
از ابوبصير از امام صادق علیه السلام نقل میکند که فرمود: و دليل وفات آن بانو اين بود که قُنْفُذ ـ غلام عمر ـ به دستور او با نعل شمشير (آهني که انتهاي غلاف شمشير است) بر آن بانو به شدّت ضربهاي زد؛ لذا محسن را سقط نمود و از اين جهت، به سختي بيمار شد…
- وَ حالَتْ فاطِمَةُ عليهاالسّلام بَـينَ زَوْجِها وَ بَـينَهُمْ عِنْدَ بابِ الْبَيتِ فَضَرَبَها قُنْفُذٌ بِالسَوْطِ عَلي عَضُدِها، فَبَـقِي أثَرُهُ فِي عَضُدِها مِنْ ذلِکَ مِثْلَ الدُمْلُوجِ مِنْ ضَرْبِ قُنْفُذٍ إياها فَأرْسَلَ أبوبَکْرٍ إلي قُنْفُذٍ إضْرِبْها، فَألْجَـأها إلي عِضادَةِ بَـيتـِها، فَدَفَعَها فَکَسَرَ ضِلْعاً مِنْ جَنْبِها وَ ألْقَتْ جَنِيناً مِنْ بَطْنِها، فَلَمْ تَزَلْ صاحِبَةَ فِراشٍ حَتّي ماتَتْ مِنْ ذلِکَ شَهِيدَه …[8]
فاطمه علیها السلام در آستانه در، بين همسرش و آنان (مهاجمان) مانع شد و قُنْفُذ با شلّاق بر بازوي آن بانو کوبيد و اثر آن، بر بازوي وي مثل بازوبند باقي ماند. و ابوبکر، سراغ قُنْفُذ فرستاد که او را بزن! لذا آن بانو را به سمتي از خانهاش پرت کرد و استخوان دندهاي از پهلويش را شکست و آن بانو جنيني را از بطنش فرو انداخت. سپس پيوسته در بستر افتاده بود تا بر اثر آن [لطمات]، شهيد از دنيا رفت…
- شهادتها صلوات الله عليها كانت من ضرب عمر الباب…[9]
شهادت فاطمه علیها السلام به سبب آن بود كه خليفه دوم ( با ضربت خود) درب منزل را به شکم آن بانو زد.
بدین ترتیب انگاره وفات حضرت زهرا علیها السلام به دلیل مصائب وارده از شهادت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ابطال میگردد.
آیا فاطمه زهرا علیها السلام ، تنها وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را مایه مرگ خود دانسته است؟
اما درباره روایتی که شبهه کنندگان به آن استناد میکنند باید گفت:
اولاً: این روایت همانگونه که مرحوم علامه مجلسی در ابتدای آن یاد کرده، سندی برای بررسی ندارد و تنها بر اساس تشخیص علامه در کتاب گنجانده شده است[10]. بنابراین از لحاظ رجالی و سندی، روایت توان مقابله با اسناد و روایات متعدد شهادت را در کتب شیعه ندارد.
با این وجود، اگر مخالف اصرار بر پذیرفتن آن دارد، باید دیگر محتواهایی که در این روایت نقل شده را نیز بپذیرد. مانند ظلمی که به ایشان و امیرالمؤمنین علیه السلام روا داشته شده و تنهایی و غربت و بیکسی ایشان در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ضعیف قرار داده شدنشان و… :
- فما أجد يا أبتاه بعدك أنيسا لوحشتي ، ولا رادا لدمعتي ولا معينا لضعفي … انقلبت بعدك يا أبتاه الاسباب ، وتغلقت دوني الابواب
- يا أبتاه أمسينا بعدك من المستضعفين يا أبتاه أصبحت الناس عنا معرضين
- ويا أبتاه ما أعظم ظلمة مجالستك ، فوا أسفاه عليك إلى أن أقدم عاجلا عليك واثكل أبوالحسن المؤتمن أبوولديك ، الحسن والحسين ، وأخوك و وليك و حبيبك و من ربيته صغيرا ، و اخيته كبيرا، و أحلى أحبابك و أصحابك إليك من كان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، و الثكل شاملنا، و البكاء قاتلنا، و الاسى لازمنا
- لو ترى المنبر الذي كنت تعلوه علاه الظلام بعد الضياء
و…
ثانیاً: پر واضح است که بیان چنین کلماتی برای نشان دادن جلالت و عظمت مصیبتی است که بر آن بانو وارد آمده و ایشان در صدد بیان علت مرگ خود نیست. کما اینکه کسانی که اندکی به فصاحت و بلاغت آشنا باشند به این معنا واقفند. آنگونه که شخصی بر اثر ترس یا غم یا شادی و برای نشان دادن عظمت و بزرگی آن احساس، کلماتی بر زبان میراند که عاقلان عمق آن را درمییابند و تنها به ظاهر آن اکتفا نمیکنند. نمونههای ادبی اینگونه کلام، در متون مختلف فراوان است؛ اما ما به یک نمونه قرآنی اکتفا میکنیم تا بیسوادی و جهل و غرضورزی مخالف بر خوانندگان آشکار شود.
هنگامی که احزاب بر ضد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در اطراف مدینه اجتماع کردند، برخی از صحابه دچار ترس شدیدی شدند که در آن لحظات قادر به انجام هیچ کار در دفاع از خود نبودند. قرآن این لحظات آنان را چنین توصیف میکند:
- إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا(احزاب/10)
آنگاه كه از سمت بالا و از سمت پايين بر شما تاختند، چشمها خيره شد و دلها به گلوگاه رسيده بود و به خدا گمانهاى گوناگون مىبرديد.
آیا از دید مخالف، منطقی است که بپذیریم قلب های ایشان از قفسه سینه به سمت بالا حرکت کرده و به حنجره شان رسیده بوده است؟ یا این کلام نشان دهنده اوج ترس و کنایه از دهشَت ایشان میباشد؟
چنین است کلام صدیقه کبری علیها السلام هنگامی که مصیبت عظمای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را توضیح داده و ایشان در آن جایگاه در مقام بیان علت مرگ خود در آن مقال نبودند.
شاهد این نکته هم باز در همان حدیث مورد اشاره است که اولا در آن مرگ خود را سریع از خدا میخواهند، که اگر قرار بر کشته شدن بود دیگر دعا چه معنی دارد؛ و ثانیا ایشان این کلام را در بستر مرگ نگفته اند که بگوییم در بیان سبب مرگ خود هستند و بین آن گفتار بیبی و عروج روح ملکوتیش سه ماه فاصله بوده است.
——————————————————————-
[1] -روزنامه آفتاب شماره 668.
[2] – بحار الأنوار، مجلسی، دارالوفاء، ج 43، ص 174.
[3] – بيت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص 117.
[4] – بيت الأحزان،شیخ عباس قمی، ص 189.
[5] – الامالی شیخ صدوق، شیخ صدوق، تحقيق قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة، ص 176،مجلس24.
[6]– نوادر المعجزات، محمد بن جریر طبری، الناشر : دليلنا، ص221.
[7]– دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ناشر: موسسه الاعلمی للمطبوعات بیروت ،الطبعه الثانیه1408ه، ص46 ،ح43.
[8] – الاحتجاج ، ابومنصور الطبرسی، ناشر: انتشارات الشریف الرضی، ج1،ص107، ذکر وقایع التی جرت بعد الرسول.
[9] – روضه المتقين،محمد تقی مجلسي،ناشر: دارالکتاب اسلامی،قم، ج 9 ص 271.
[10] – أقول : وجدت في بعض الكتب خبرا في وفاتها/ فأحببت إيراده وإن لم آخذه من أصل يعول عليه….
بحار الأنوار، مجلسی، دارالوفاء، ج 43، ص 174.