امیرالمؤمنین

ابوطالب مشرک بود!

پدر علی(علیه السلام)، ابوطالب مشرک بود و مشرک از دنیا رفت.

به این نوشته امتیاز دهید

جواب شبهه :

در باب ایمان جناب ابوطالب علیه السلام ادله متعددی وجود دارد که به صورت کلی میتوان به موارد زیر اشاره کرد :

اولاً:  اعتراف های زبانی جناب ابوطالب به خدا و نبوت حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

در منابع مختلف می بینیم که جناب ابوطالب علیه السلام در گفتار خود شهادت به توحید و نبوت حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم داده اند:

  • بعد از نزول آیه (تبت یدا ابی لهب) پس زمانی که قریش بر علیه پیامبر هم‌پیمان شدند و آن اقدامات قبیح را بر ضد پیامبر انجام دادند ابو‌طالب علیه السلام گفت:
    الم تعلموا انّا وجدنا محمداً • • • رسولا کموسی خط فی اولّ الکتب
    فلسنا وربّ البیت نُسلم احمداً • • • لعزّاءَ من عضّ الزمان ولا کربِ؛ [1]
    آیا نمی‌دانید ما محمد را یافتیم ••• پیامبری مانند موسی که به پیامبری او در اول همه کتاب‌ها به نام او تصریح شده است… به خدای کعبه قسم! ما پیامبر را ••• به خاطر سختی‌ها و مشکلات با (بت) عزا عوض نمی‌کنیم.»
  • «وقد ذکر زیاد عن ابن اسحاق انّ ابا طالب لمّا رای ذلک من صنیع قریش کتب الی النجاشی ابیاتاً یحضّه فیها علی العدل وعلی الاحسان الی من نزل عنده من قومه:
    ونَعلم ابیتَ اللَّعْنَ انَّکَ ماجِدٌ• • • کریمٌ، فلا یَشقی لدیکَ المُجانبُ
    وَنعلم بانّ اللهَ زادَک بَسْطَةً• • • وافعالَ خیرٍ کلُّها بکَ لازِبُ [2]
    زیاد از ابن‌اسحاق نقل کرده است که ابوطالب زمانی که برخورد قریش را دید نامه‌ای به نجاشی نوشت و در آن ضمن ابیاتی او را به عدل و احسان نسبت به کسانی که از خانواده‌اش به او پناهنده شده‌اند دعوت کرد: و می‌دانیم که تو چنان خوب و کریم هستی که از طرف تو به کسی که نزد تو است ستم نمی‌شود. و می‌دانیم که خدا قدرت تو را زیاد کرده است و همه اسباب نیکی و خیر با تو عجین است.»
  • «عن ابن اسحاق قال: قال ابو طالب ابیاتا للنجاشی یحضّه علی حسن جوارهم والدفع عنهم.
    لیعلم خیار الناس انّ محمدا• • • وزیر لموسی والمسیح ابن مریم
    اتانا بهدی مثل ما اتیا به• • • فکلٌّ بامر الله یهدی ویعصم[3]
    از ابن‌اسحاق نقل نقل شده گفت: ابوطالب ابیاتی برای نجاشی سرود که او را به نیکی با پناهندگان و دفاع از آنان دعوت کرده بود: باید بداند که بهترین مردم حضرت محمد است و او وزیر موسی و حضرت مسیح است. برای ما هدایتی آورد مثل هدایتی که آن دو آورده‌اند پس هر کدام از آنها به امر و فرمان خدا هدایت می‌کند و حفظ می‌شود.»
  • «ولما خشی ابو طالب دهماء العرب ان یرکبوه مع قومه قال قصیدته التی تعوّذ فیها بحرم مکّة وبمکانه منها، وتودد فیها اشراف قومه وهو علی ذلک یخبرهم وغیرهم فی ذلک من شعره انّه غیر مسلم رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ، ولا تارکه لشئ ابداً، حتی یهلک دونه، فقال ابو طالب:
    خلیلیّ ما اُذنی لاوّلِ عاذلِ• • • بِصَغْواءَ فی حقٍ ولا عند باطلٍ
    اعوذ برب الناس من کل طاعن• • • علینا بسوء او ملح بباطل
    وبالبیت حق البیت من بطن مکة• • • وبالله ان الله لیس بغافل [4]
    زمانی که ابوطالب از بزرگان عرب نسبت به حمله به قوم خود ترسید، قصیده‌ای سرود که در آن به حرم مکه و منزلت آن پناه برده بود و بزرگان قومش او را دوست داشتند و او از این مطلب آنها را باخبر کرده بود و غیر از این مطلب در شعرش وجود دارد که او هرگز رسول خدا را تسلیم آنها نخواهد کرد و او را در مقابل هیچ چیز رها نخواهد کرد مگر اینکه بدون او بمیرد پس ابوطالب می‌گوید: هیچ‌گاه گوش به سخن ملامت‌گران فرا نداده و ذره‌ای به کفر و عصیان‌گری متمایل نمی‌باشم،
    پناه می‌برم به خالق مردم از گروهی که به بدی بر ما طعن می‌زنند و یا ما را نسبت به باطل می‌دهند. قسم به کعبه، خداوند از توطئه توطئه‌گران غافل نیست.»

ثانیاً: رفتار ظاهری حضرت ابوطالب علیه السلام

جناب ابوطالب علیه السلام در عملکرد و رفتار خود در مواضع مختلف زندگی چه در برخورد با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و چه در موارد دیگر نشان داده است که وحدانیت خدا و نبوت حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ایمان داشته است.

الف) شهادت بر دروغ گو نبودن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم :

  • … فقال ابو طَالِبٍ ان بنی عَمِّکَ زَعَمُوا اَنَّکَ تُؤْذِیهِمْ فی نَادِیهِمْ وفی مَجْلِسِهِمْ فَانْتَهِ عن ذلک فَخَلَقَ رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم بِبَصَرِهِ الی السَّمَاءِ فقال: ا تَرَوْنَ هذا الشَّمْسَ؟ قالوا: نعم. قال: ما انا بِاَقْدَرَ اَنْ ادع ذلک مِنْکُمْ علی ان تُشْعِلُوا منها شُعْلَةً. قال ابو طَالِبٍ: ما کَذَبَنَا ابن اَخِی قَطُّ فَارْجِعُوا؛[5]
    ابوطالب گفت: برادران عموی تو خیال می‌کنند که تو آن‌ها را در مجالس و اجتماعات‌مان اذیت می‌کنی، از اذیت آن‌ها دست‌بردار. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چشمانش به سوی آسمان گرداند و فرمود: آیا این خورشید را می‌بینی؟ گفتند: بلی.آن حضرت فرمود: من نمی‌توانم از دعوتم دست بردارم؛ همان گونه‌ای که شما (قادر نیستید) شعله‌ای از شعله‌های خورشید را برافروزید (در اختیار داشته باشید). ابوطالب گفت: پسر برادر من هرگز به ما دروغ نگفته است، پس بازگردید.»

ب) توسل به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای طلب باران :

  • « حدثنی جلهمة بن عرفطة… حتی انتهینا الی المسجد الحرام، واذا قریش عزین قد ارتفعت لهم ضوضاء یستسقون، فقائل منهم یقول: اعمدوا اللات والعزی وقائل منهم یقول: اعمدوا المناة الثالثة الاخری فقال شیخ وسیم قسیم حسن الوجه جید الرای: انی تؤفکون وفیکم باقیة ابراهیم، وسلالة اسماعیل علیه السلام؟ فقالوا له: کانک عنیت ابا طالب؟ قال: ایه. فقاموا باجمعهم وقمت معهم، فدققنا علیه بابه، فخرج الینا رجل حسن الوجه مصفرا، علیه ازار، قد اتشح به؛ فثاروا الیه، فقالوا: یا ابا طالب اقحط الوادی واجدب العباد؛ فهلم فاستسق. فقال: رویدکم زوال الشمس وهبوب الریح. فلما زاغت الشمس او کادت؛ خرج ابو طالب ومعه غلام کانه شمس دجی تجلت عنه سحابة قتماء وحوله اغیلمة، فاخذه ابو طالب، فالصق ظهره بالکعبة ولاذ باضبعة الغلام، وبصبصت الاغیلمة حوله، وما فی السماء قزعة، فاقبل السحاب من‌ها هنا وها هنا، واغدق واغدودق، وانفجر له الوادی واخصب النادی والبادی، ففی ذلک یقول ابو طالب:
    وابیضَ یُسْتَسقی الغَمامُ بِوَجْههِ• • • ثِمالُ الیَتامی عِصْمَةٌ للاَرامِلِ
    یلوذ به الهُلاّکُ من آل‌هاشمٍ• • • فَهُمْ عِنْدَهُ فی نِعمةٍ وفواضلٍ [6]
    «جهلمة بن عرفطه می‌گوید: به مسجد الحرام رسیدیم، ‌ دیدیم قریش گروه گروه با صدای بلند طلب باران می‌کردند. یکی از آن‌ها گفت: از لات و عزی کمک بخواهید، دیگری گفت: از مناة که سومین آن‌ها است کمک بگیرید. پیرمرد زیبا روی، خوشکل و خوش‌چهره و نیک رای گفت: ما از حق منحرف هستیم؛ در حالی باقی‌ماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل در میان ما است. گفتند: منظورت ابوطالب است؟ گفت: بلی. همگی به راه افتادند و من نیز همراهشان شدم، در خانه ابوطالب را کوبیدیم پیرمرد زیبا روی، خوشکل و خوش‌چهره و نیک رای گفت: ما از حق منحرف هستیم؛ در حالی باقی‌ماندگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل در میان ما است. گفتند: منظورت ابوطالب است؟ گفت: بلی. همگی به راه افتادند و من نیز همراهشان شدم، در خانه ابوطالب را کوبیدیم، پس مردی زیبا روی که بر اثر گرسنگی چهره‌اش زرد شده بود بیرون آمد، ایزاری داشت که با آن خود را پوشانده بود، همگی دور او را گرفتند و گفتند: ‌ای ابوطالب! بیان‌ها خشک شده و مردم دچار قحطی شده‌اند، پس بشتاب و برای ما طلب باران کن. ابوطالب گفت: وقتی خورشید غروب کرد و باد از حرکت ایستاد، خواهم آمد. وقتی خورشید غروب کرد و یا نزدیک غروب شد، ابوطالب از خانه خارج شد؛ در حالی که همراه او جوانی بود که همانند خورشیدی که از پس ابر تاریک طلوع می‌کند می‌درخشید و جوانان دیگری او را همراهی می‌کردند. ابوطالب او را گرفت، پشتش را به خانه کعبه چسپاند، زیر بغل آن جوان را گرفت (دستان او را برای دعا بلند کرد) جوانان نیز اطراف او را گرفته بودند؛ در حالی که در آسمان یک تکه ابر دیده نمی‌شد، ناگاه ابر از این طرف و آن طرف جمع شدند و باران شدیدی بارید، تا جائی بیابان‌ها و صحراها پر از آب شد، ‌ در این‌جا بود که ابوطالب این شعر را سرود: سپید چهره‌ای که از برکت چهره نورانی او مردم از ابر باران می‌طلبند، همو که مایه دل‌خوشی بی‌پدران و پناه بیوه زنان است. بی‌چاره‌گان بنی‌هاشم به او پناه می‌برند و زمانی که در کنار او هستند، در نعمت و بخشش بسر می‌برند.»

ج) ایفای نقش در ولادت امیرالمومنین علیه السلام

  • «فلمّا کان اللیلة التی ولد فیها علی قد اشرقت الارض، فخرج ابوطالب وهو یقول: ایّها الناس ولد فی الکعبة ولیّ اللّه فلمّا اصبح دخل الکعبة وهو یقول:
    یا ربّ هذا الغَسَق الدُّجِیّ• • • والقمر المنبلَج المُضِیّ
    بَیِّن لنا من امرک الخفی• • • ماذا تری فی اسم ذا الصبی
    قال: فسمع صوت‌هاتف وهو یقول:
    یا اهل بیت المصطفی النبی• • • خصصتم بالولد الزکی
    انّ اسمَهُ من شامِخ العلیّ• • • علیّ اشتُقَّ من العلی[7]
    شبی که حضرت علی علیه السلام به دنیا آمد زمین نورانی شد پس ابوطالب از خانه بیرون آمد در حالی‌که می‌گفت: ‌ای مردم ولی خدا در کعبه به دنیا آمد و زمانی که صبح شد داخل کعبه شد و می‌گفت: ای پروردگار این تاریکی ظلمانی ••• و‌ای آفریننده ماه نورانی و تابان!*از راز نهانی خود برای ما آشکار ساز ••• که برای این طفل چه نامی برمی‌گزینی. پس از این سخن، ابو‌طالب صدای‌ هاتفی را شنید که می‌گوید: ای اهل بیت پیامبر مصطفی! ••• شما به فرزندی پاک (از دیگران) ممتاز شده‌اید*نام او از جانب خدای بزرگ علی تعیین شده ••• و این نام از لفظ علی (که یکی از صفات الهی است) مشتق گردیده است.»

د) واکنش به مخالفان در واقعه یوم الدار

  • «لما اعترض ابو لهب علی النبی (صلی الله علیه وآله وسلم) عند اظهاره الدعوة قال له ابو طالب: یا اعور، ما انت وهذا.[8]
    زمانی که ابولهب در حین صحبت‌های رسول خدا در دعوت خویشان اعتراض کرد ابوطالب به او گفت: ‌ای مرد یک چشمی این حرفها به تو چه ربطی دارد.»
  • … فاسمعوا له واطیعوا قال فقام القوم یضحکون ویقولون لابی طالب قد امرک ان تسمع لابنک وتطیع[9]
    … پس از او حرف شنوی داشته و اطاعتش کنید. همه قوم ایستاده و خندیدند و به ابو‌طالب گفتند: به تو دستور داده است که از پسرت حرف شنوی داشته و از او اطاعت کنی!!!»

این طعنه و اشکال قریش بر ابی‌طالب نشان دهنده ایمان جناب ابوطالب به رسالت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ؛ بلکه به وصایت امیرالمومنین علیه السلام بوده است در غیر این صورت معنا نداشت مشرکین به هم پیمان و هم عقیده خود چنین طعنه بزنند و او را مسخره کنند. همچنین جناب ابوطالب در ادامه ماجرا به دفاع جانانه از پیامبر پرداخته است:

  • وسکت القوم، ثم قالوا: یا ابا طالب الا تری ابنک؟ قال: دعوه فلن یالو من ابن عمّه خیراً؛ [10]
    و مردم ساکت شدند سپس گفتند: ‌ای ابوطالب آیا پسرت را نگاه نمی‌کنی (که از پیامبر حمایت می‌کند)؟ ابوطالب گفت: او را رها کنید که او هرگز در نیکی به پسر عمویش کوتاهی نخواهد کرد.»

ه) وصیت به پیروی از حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

  • «انّ اباطالب لمّا حضرته الوفاة جمیع الیه وجوه قریش فاوصاهم فقال: یا معشر قریش انتم صفوة اللّه من خلقه ـ الی ان قال: ـ وانّی اوصیکم بمحمد خیراً فانه الامین فی قریش، والصدیق فی العرب، وهو الجامع لکل ما اوصیتکم به، وقد جاءنا بامر قبله الجنان، وانکره اللسان مخافة الشنآن، وایم الله کانی انظر الی صعالیک العرب واهل الاطراف والمستضعفین من الناس قد اجابوا دعوته، وصدقوا کلمته، وعظموا امره… یا معشر قریش ابن‌ابیکم، کونوا له ولاة ولحزبه حماة، واللّه لا یسلک احد سبیله الاّ رشد، ولا یاخذ احد بهدیه الاّ سعد، ولو کان لنفسی مدة، وفی اجلی تاخیر، لکففت عنه الهزاهز، ولدافعت عنه الدواهی.[11]
    هنگامی که ابوطالب در حالت احتضار قرار گرفت، همه بزرگان قریش نزد او جمع شدند؛ پس آنها را وصیت کرد و فرمود: ‌ای گروه قریش شما برگزیدگان خدا از خلق او هستید، شما را درباره محمد سفارش به نیکی می‌کنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوترین فرد در میان عرب است، او دربردارنده همه ویژگی‌های است که شما را به آن سفارش کردم، او برای ما چیزی آورده که قلب آن را می‌پذیرد و زبان از ترس ملامت دیگران آن را انکار می‌کند. به خدا قسم گویا می‌بینم که عقب افتاده‌های عرب و اهالی روستاها و و مردم محروم دعوتش را اجابت می‌کنند و گفتار او را تصدیق می‌کنند و امر او را بزرگ می‌دارند… ‌ای گروه قریش، او پسر پدر شما است، ‌ برای او یاور و برای حزب او حامی باشید، به خدا قسم کسی راه او را نمی‌رود؛ مگر این‌که هدایت می‌شود و کسی که هدایت او را بپذیرد، خوشبخت می‌شود، ‌ و اگر از عمر من باقی مانده بود و در اجل من تاخیر می‌افتاد سختی‌های او را به جان می‌خریدم و در مقابل بلاها از او دفاع می‌کردم.
  • يا معشر قريش كونوا له ولاة ولحزبه حماة والله لا يسلك أحد سبيله الارشد ولا يأخذ أحد بهديه الاسعد ولو كان لنفسى مدّة ولا جلى تاخر لكففت عنه الهزاهز ولدفعت عنه الدواهى ثم هلك.[12]
    ای خویشاوندان من دوستدار و پیرو محمد باشید و از حزب او حمایت کنید به خدا قسم هر کس از نور هدایت او پیروی نماید سعادتمند می گردد. اگر زندگانی من ادامه می یافت و اجل مرا مهلت می داد بی تردید گرفتاری ها و سختی ها را از وی برطرف می کردم این را گفت و جان به جان افرین تسلیم نمود.

و) عاقد ازدواج پیامبر و حضرت خدیجه علیها السلام

  • «وقد صح ان ابا طالب یوم نکاح النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم خطب بمحضر رؤساء مضر. وقریش فقال: الحمد لله الذی جعلنا من ذریة ابراهیم وزرع اسماعیل وضئضیء معد وعنصر مضر وجعلنا حضننة بیته وسواس حرمه وجعل لنا بیتا محجوجا وحرما آمنا وجعلنا الحکام علی الناس ثم ان ابن اخی هذا محمد بن عبدالله لا یوزن برجل الا رجح به فان[13].
    «این مطلب صحت دارد که ابوطالب (علیه السلام) در روز نکاح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حضور رؤساء قبیله مضر و قریش این خطبه را خواند: سپاس خدای را که ما را از نسل ابراهیم و ذرّیّه اسماعیل قرار داد، و برای ما خانه‌ای نهاد که مردمان گرد او طواف کنند، و نیز حرم امنی که از اطراف جهان نعمت‌ها به سوی آن می‌آورند، و ما را در دیار خود بر مردم فرمان‌روا قرار داد، آنگاه گفت: این برادر زاده من محمّد بن عبد‌اللَّه بن عبد‌المطّلب با هیچ یک از مردان قریش سنجیده نشود جز آن که برتری یابد، و با هیچ کس از آنان قیاس نگردد، جز آن که بزرگ‌تر آید …
  • «حضر ابو طالب نکاح رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم خدیجة رضی الله عنها، ومعه بنو‌هاشم ورؤساء مضر، فقال الحمد لله الذی جعلنا من ذریة ابراهیم وزرع اسماعیل، وضئضئی معد وعنصر مضر…[14]
    ابوطالب (علیه السلام) در هنگام عقد رسول خدا و حضرت خدیجه (علیها السلام) حضور داشت؛ در حالی که بنی‌هاشم و رؤساء مکه با وی همراه بودند، ابو‌طالب گفت: سپاس خدایی را که ما را از فرزندان ابراهیم قرار داد…»
  • «خطبة لابی طالب: وخطب ابو طالب بن عبد المطلب لرسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فی تزوجه خدیجة بنت خویلد (رحمة‌الله‌علیه) ا، فقال؛ الحمد لله الذی جعلنا من ذریة ابراهیم وزرع اسماعیل، …وهذه الخطبة من اقصد خطب الجاهلیة.» [15]

ز) حمایت ازپیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در شعب ابی طالب

  • «فاقام ومعه جمیع بنی‌هاشم و بنی المطلب فی الشعب ثلاث سنین حتی انفق رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ماله، ‌ وانفق ابوطالب ماله، وانفقت خدیجه بنت خویلد ماله..[16]
    رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در حالی‌که همه بنی‌هاشم و بنی‌المطلب همراه او بودند سه سال در شعب ماند تا اینکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم همه مالش را در این راه خرج کرد و همچنین ابوطالب و خدیجه همسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم همه اموالشان را خرج کردند.»
  • «وکان ابو طالب کثیرا ما یخاف علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) البیات اذا عرف مضجعه، یقیمه لیلا من منامه، ویضجع ابنه علیا مکانه، فقال له علی لیلة: یا ابت، انی مقتول، فقال له:
    اصبرن یا بنی فالصبر احجی • • • کل حی مصیره لشعوب
    قدر الله والبلاء شدید • • • لفداء الحبیب وابن الحبیب
    لفداء الاغر ذی الحسب الثاقب • • • والباع والکریم النجیب
    ان تصبک المنون فالنبل تبری • • • فمصیب منها، وغیر مصیب
    کل حی وان تملی بعمر • • • آخذ من مذاقها بنصیب. [17]
  • «ثم ان المشرکین اشتدوا علی المسلمین کاشد ما کانوا حتی بلغ المسلمین الجهد واشتد علیهم البلاء واجتمعت قریش فی مکرها ان یقتلوا رسول الله علانیة فلما رای ابو طالب عمل القوم جمع بنی عبد المطلب وامرهم ان یدخلوا رسول الله شعبهم ویمنعوه ممن اراد قتله…واجتمعوا علی ذلک اجتمع المشرکون من قریش فاجمعوا امرهم ان لا یجالسوهم ولا یبایعوهم ولا یدخلوا بیوتهم حتی یسلموا رسول الله للقتل وکتبوا فی مکرهم صحیفة وعهودا ومواثیق لا یقبلوا من بنی‌هاشم ابدا صلحا ولا تاخذهم به رافة حتی یسلموه للقتل فلبث بنو‌هاشم فی شعبهم بعنی ثلاث سنین واشتد علیهم البلاء والجهد وقطعوا عنهم الاسواق…وکان ابو طالب اذا اخذ الناس مضاجعهم امر رسول الله فاضطجع علی فراشه حتی یری ذلک من اراد مکرا به واغتیاله فاذا نوم الناس امر احد بنیه او اخوته او بنی عمه فاضطجع علی فراش رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وامر رسول الله ان یاتی بعض فرشهم فینام علیه.» [18]
    «سپس کفار بر مسلمانان سخت گرفتند و آنقدر بر آن شدت بخشیدند تا مسلمین به سختی افتادند و زندگی بر آنها سخت شد و قریش هم پیمان شدند که رسول خدا را به طور علنی به قتل برسانند پس زمانی که ابوطالب تصمیم آنها را دید بنی‌هاشم را جمع کرد و آنها را امر کرد که رسول خدا را به شعب‌شان ببرند و از او در برابر کسانی که تصمیم به قتل او دارند محافظت کنند…. قریش تصمیم گرفتند که با بنی‌هاشم در یک مجلس ننشینند، با آن‌ها معامله نکنند، وارد خانه‌های آن‌ها نشوند تا این‌که خود آن‌ها رسول خدا را برای کشتن تسلیم قریش نمایند. با حیله و نیرنگ عهد‌نامه‌ای نوشتند و در آن این نکته را گنجاندند که هیچ‌گاه صلح با بنی‌هاشم را نپذیرند، بر آن‌ها رافت نداشته باشند؛ تا این‌که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای کشتن تسلیم نمایند. بنی‌هاشم سه سال در شعب ماندند، بلاها بر آن‌ها شدید شد، بازارها بر روی آنان بسته شد…
    هنگامی که مردم به بسترشان می‌رفتند، رسول خدا را در رخت‌خواب خودش می‌خواباند؛ تا کسانی که قصد ترور او را دارند این قضیه را ببینند؛ اما زمانی که مردم می‌خوابیدند، یکی از فرزندان یا برادرانش را امر می‌کرد تا در بستر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بخوابد و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را به بستر او می‌برد تا آنجا بخوابد…»

ح ) ایمان داشتن به اخبار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

یکی از نکته‌هایی که ایمان حضرت ابوطالب را قطعی می‌سازد، حمایت قاطع و ایمان قلبی او نسبت به پیش‌گویی‌های بود که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از قضیه نابودی صحیفه قریش توسط موریانه می‌کرد.

  • «ان ابن اخی قد اخبرنی ولم یَکْذبنی قط ان الله تعالی سلَّط علی صحیفتکم الارَضةَ فلحست کلَّ ما کان فیها من جَوْر او ظلم او قطیعة رحم، وبقی فیها کلُّ ما ذُکر به الله تعالی، فان کان ابن اخی صادقاً نزعتم عن سوء رایکم، وان کان کاذباً دفعتُه الیکم فقتلتموه او استحییتموه ان شئتم. قالوا: قد انصفتنا. فارسلوا الی الصحیفة، فلما فتحوها اذا هی کما قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، فسُقِط فی ایدی القوم، ثم نُکِسوا علی رؤوسهم، فقال ابو طالب: هل تبیَّن لکم انکم اَوْلی بالظلم والقطیعة.»[19]
    همانا پسر برادرم به من خبر داده است، او هرگز به من دروغ نمی‌گوید که: خدای بلند مرتبه، بر صحیفه‌ای شما موریانه‌ای را مسلط و هر آن‌چه که از ظلم، جور و قطع رحم در آن نوشته بودید را از بین برده و تنها آن‌چه که خداوند با آن‌ یاد می‌شود را باقی گذاشته است. اگر پسر برادرم راست گفته باشد، شما از رفتار بدتان دست برداید و اگر دروغ گفته بود، من او را در اختیار شما قرار می‌دهم تا او را بکشید و اگر خواستید زنده بگذارید. قریشیان گفتند: پشنهاد منصفانه‌ای است، به دنبال صحیفه فرستادند، وقتی آن را بازکردند، دیدند همان‌طوری است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفته است، صحیفه از دست آن‌ها افتاد، سپس آن را برسرشان شکستند. ابوطالب فرمود: آیا برایتان روشن شد که خود شما به ظلم و قطع رحم، سزاوارتر هستید؟

ط) تشویق به استواری در امر رسالت

اگر ابوطالب علیه السلام ایمان نداشت، باید گفتار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را تکذیب و تلاش می‌کرد که او را از دعوتش منصرف نماید؛ ولی برعکس آن حضرت را تشویق نمود و اشعار ذیل را به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خطاب نمود:

  • «وَاللَّهِ لَنْ یَصِلُوا اِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ • • حَتَّی اُوَسَّدَ فِی التُّرَابِ دَفِیناً
    فَاصْدَعْ بِاَمْرِکَ مَا عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ • • • وَاَبْشِرْ وَقَرَّ بِذَاکَ مِنْکَ عُیُوناً
    وَدَعَوْتَنِی وَ ذَکَرْتَ اَنَّکَ نَاصِحِی • • • فَلَقَدْ صدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ اَمِیناً
    وَ ذَکَرْتَ دِیناً قَدْ عَلِمْتُ بِاَنَّهُ • • • مِنْ خَیْرِ اَدْیَانِ الْبَرِیَّةِ دِینا [20]
    «فرزند برادرم! قریش هرگز به تو دست نخواهند یافت. تا روزی که در زیر خاک دفن شوم، دست از یاری تو بر نخواهم داشت به آنچه ماموری آشکار کن از هیچ چیز مترس، و بشارت ده، و چشم‌ها را روشن ساز، مرا به آئین خود خواندی و می‌دانم تو راست‌گو و در دعوت خود امین و درست‌کاری، حقا که دین «محمد» از بهترین دین‌ها است.»

ثانیاً:  رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نسبت به ابوطالب علیه السلام

قبل از مروز شواهد توجه داشته باشید خداوند متعال رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را نسبت به مومنین و کفار بیان کرده است:

(مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ)(فتح/29)

محمد [صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند

(لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ)(مجادله/22)

قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند [و] كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته.

پس شبهه کننده رفتار پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را با جناب ابوطالب علیه السلام صرفاً رابطه قومی و قبیله ای نداند، بلکه رفتار و گفتار پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم درباره یک فرد مومن است، و اگر ایشان کافر بودند به گفته قرآن شامل محبت و دوستی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نمی شدند هر چند که عموی ایشان باشند، انچنان که چنین رفتار و گفتاری درباره  عموی دیگر ایشان یعنی ابوجهل صادر نشده است.

الف) طلب خیر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای جناب ابوطالب علیه السلام

  • «عن العباس انّه سال النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ، ما ترجو لابی طالب؟ قال: کل الخیر ارجوه من ربی[21]

ب) حضور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در تشییع جنازه جناب ابوطالب علیه السلام

  • «عن ابن‌عباس: ان النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم عاد من جنازة ابی طالب فقال: «وصلتک رحم، وجزیت خیرا یا عم»[22]
    از ابن‌عباس نقل شده که رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در هنگام بازگشت از دفن ابوطالب فرمود: ‌ای عمو! تو صله رحم را به نیکی بجا آوردی و پاداش نیکی دادی‌.»
  • «ولمّا قیل لرسول الله: ان ابا طالب قد مات عظم ذلک فی قلبه واشتدّ له جزعه، ثمّ دخل فمسح جبینه الایمن اربع مرّات، وجبینه الایسر ثلاث مرّات، ثمّ قال: یا عم ربیت صغیراً، وکفلت یتیماً، ونصرت کبیراً، فجزاک الله عنی خیراً، ومشی بین یدی سریره وجعل یعرضه ویقول: وصلتک رحم، وجزیت خیراً[23]؛
    هنگامی که به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم خبر دادند که ابوطالب از دنیا رفته، این مصیبت بر قلب او سنگینی نمود و ناله آن حضرت را شدید کرد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بر جنازه ابوطالب وارد شد، سپس به طرف راست پیشانی او را چهار مرتبه و به طرف چپش را سه مرتبه دست کشید، سپس فرمود: ‌ای عمو! وقتی کودک بودم تو مرا بزرگ کردی، وقتی یتیم بودم تو سرپرستیم کردی، و هنگامی که بزرگ شدم تو یاری‌ام کردی، پس خداوند به تو پاداش خیر دهد. سپس جلوی تابوت او رفت و فرمود: ‌ای عمو! تو صله رحم را به نیکی بجا آوردی و پاداش نیکی دادی‌.»

ج) محبت به عقیل به خاطرجناب ابوطالب علیه السلام

  • «عن ابی اِسْحَاقَ اَنّ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قال لِعُقَیْلِ بن ابی طَالِبٍ: یا اَبَا یَزِیدَ انی احبک حُبَّیْنِ لِقَرَابَتِکَ مِنِّی وَحُبٌّ لِمَا کنت اَعْلَمُ من حُبِّ عَمِّی اِیَّاکَ؛[24]
    من تو را از دو جهت دوست دارم، دوستی به خاطر خویشاوندی که با من داری، دوستی به خاطر آنکه می‌دانم عمویم ابوطالب تو را (عقیل) دوست داشت.»

از این جمله معلوم می‌شود که حضرت ابوطالب چقدر در نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم دارای اجر و قرب بوده که به خاطر دوستی او با عقیل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به عقیل ابراز دوستی و محبت می‌نماید و اگر ابوطالب کافر و یا مشرک بود، هرگز رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم این‌قدر به او علاقه نشان نمی‌داد که به خاطر دوستی او عقیل را دوست داشته باشد؛ زیرا دوستی کافر و مشرک برای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ارزشی ندارد چه برسد که به خاطر آن دیگری را دوست داشته باشد.

د) اعلان عزای عمومی به خاطر فوت جناب ابوطالب علیه السلام

  • «مات ابوطالب وخدیجة (علیها السلام) فی عام واحد وهو عام الهجرة، فسماه رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم عام الحزن.»[25]

ه) حمایت از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در مقابل آزار قریش

  • ما نالت منی قریش شیئا اکرهه حتی مات ابو‌طالب؛[26]
    تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمی‌توانست هیچ‌گونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند.»
  • «فعظمت المصیبة علی رسول الله بهلاکهما فقال رسول الله (ما نالت قریش منی شیئا اکرهه حتی مات ابو طالب. وذلک ان قریشا وصلوا من اذاه بعد موت؛[27]
    مصیبت از دست دادن ابوطالب و خدیجه، بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بسیار سنگین بود، به همین خاطر رسول خدا فرمود: تا زمانی که ابوطالب زنده بود، قریش نمی‌توانست هیچ‌گونه ناخوشایندی برای من ایجاد کند. قریش بعد از وفات ابوطالب آزار و اذیت کردن را آغاز کردند.»

رابعاً: تصدیق صحابه به ایمان ابوطالب علیه السلام

  • «روی باسانید کثیرة، بعضها عن العباس بن عبد المطلب، وبعضها عن ابی بکر بن ابی قحافة: ان ابا طالب ما مات حتی قال: لا اله الا الله، محمد رسول الله؛ [28] روایاتی با سندهای بسیار که بعضی از آنها از عباس بن عبدالمطلب است و بعضی از آنها از ابوبکر بن ابی‌قحافه نقل شده است که: ابوطالب از دنیا نرفت مگر اینکه گفت: لااله الا الله محمد رسول الله.
  • «عَنِ بن عُمَرَ قال جاء ابو بَکْرٍ رضی اللَّهُ عنه بِاَبِیهِ ابی قُحَافَةَ الی رسول اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم یَقُودُهُ شَیْخٌ اَعْمَی یوم فَتْحِ مَکَّةَ فقال له رسول اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم اَلا تَرَکْتَ الشَّیْخَ حتی نَاْتِیَهُ قال اَرَدْتُ اَنْ یُؤْجَرَ وَاللَّهِ لاَنَا کنت بِاِسْلامِ ابی طَالِبٍ اَشَدُّ فَرَحًا مِنِّی بِاِسْلامِ ابی اَلْتَمِسُ بِذَلِکَ قُرَّةَ عَیْنِکَ فقال رسول اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم صَدَقْتَ؛ [29]
    و روایت شده است که ابوبکر و پدرش ابوقحافه در روز فتح مکه خدمت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم رسیدند در حالی‌که او پیرمردی کور بود پس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمود آیا این پیرمرد را رها نمی‌کنی که ما نزد او بیاییم پس ابوبکر گفت: می‌خواستم خدا او را اجر دهد، ‌ قسم به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است خوشحالی من از اسلام ابوطالب بیشتر از خوشحالی من از اسلام پدرم است از آن چشم روشنی شما را انتظار داریم پس حضرت فرمودند: ‌راست می‌گویی.»

خامساً: تصدیق علمای عامه مبنی بر ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام

  • «قال الامام عبد الواحد السفاسقی (ابن التین) فی شرح البخاری: انّ فی شعر ابی طالب هذا دلیلا علی انه کان یعرف نبوة النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم وسلم قبل ان یبعث، لما اخبره به بحیرا الراهب وغیره من شانه، مع ما شاهده من احواله، ومنها الاستسقاء به فی صغره ومعرفة ابی طالب بنبوته صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ، جاءت فی کثیر من الاخبار زیادة علی اخذها من شعره؛ [30]
    امام عبد الواحد سفاسقی در شرح بخاری نوشته است: اشعار ابوطالب دلالت دارد که او قبل از بعثت از نبوت پیامبر به وسیله اخباری که بحیراء راهب و دیگران داده بودند، با خبر بوده است. عملکرد‌های ابوطالب نیز بر این مطلب شهادت می‌دهد که از جمله آن‌ها وسیله قرار دادن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای طلب‌باران و خبر داشتن از نبوت او بوده است. این مطلب در روایات بسیار؛ علاوه بر اشعا ری که از او نقل شده آمده است.»

سادسا : رد استلال های ضعیف عامه به کافر بودن جناب ابوطالب علیه السلام

1- استدلال به حدیث ضحضاح

  • «حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیی عن سُفْیَانَ حدثنا عبد الْمَلِکِ حدثنا عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبد الْمُطَّلِبِ رضی الله عنه قال لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم ما اَغْنَیْتَ عن عَمِّکَ فانه کان یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لک قال هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَلَوْلَا انا لَکَانَ فی الدَّرَکِ الْاَسْفَلِ من النَّارِ؛ [31]
    عباس بن عبد المطلب به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: عمویت از تو سودی نبرد؛ در حالی که از شما دفاع کرد و به دیگران به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: او در حوضچه‌ای از آتش می‌باشد و اگر من نبودم (شفاعت من نبود) در پایین‌ترین درجه جهنم به سر می‌برد.»

و مسلم نیشابوری در صحیح خود می‌نویسد:

  • «حدثنا بن ابی‌عُمَرَ حدثنا سُفْیَانُ عن عبد الْمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ قال سمعت الْعَبَّاسَ یقول قلت یا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّ اَبَا «طَالِبٍ کان یَحُوطُکَ وَیَنْصُرُکَ فَهَلْ نَفَعَهُ ذلک قال نعم وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَاَخْرَجْتُهُ الی ضَحْضَاحٍ[32]؛
    عبدالله بن حارث می‌گوید از عباس بن عبد‌المطلب شنیدم که گفت: به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عرض کردم: ابوطالب از تو دفاع و تو را یاری کرد، آیا از این عمل سودی می‌برد؟ آن حضرت فرمود: بلی، او در سخت‌ترین جای آتش بود من او را به ضحضاح (حوضچه‌ای از آتش) آوردم.»

البته روایات دیگری نیز در همین زمینه وجود دارد که مضمون همگی تقریبا به همین صورت است. ما به جهت اختصار روایت اول را بررسی سندی کرده و سپس به نقد مضمون این روایات و تعارض آن‌ها با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند موجود در منابع اهل سنت، خواهیم پرداخت.

الف ) ضعف سندی حدیث

مخالفین در اثبات کفر ابوطالب به روایات ضعیف و ادله واهی تمسک کرده‌اند که هیچ یک از آنها نه تنها بر مبنای ما در حدیث و رجال صحیح نیست؛ بلکه بر مبنای خود اهل سنت در رجال و حدیث نیز فاقد صحت است و قابل استناد نیست.

در سند این روایت سفیان ثوری است که وی مدلس و تدلیس وی از نوع تدلیس «تسویه» بوده است. در تعریف این نوع از تدلیس گفته‌اند:

  • «ربّما یسقط… او اسقط غیره ضعیفاً او صغیراً تحسیناً للحدیث؛ [33]
    گاهی چیزی از حدیث کم می‌کرد یا دیگری چنین می‌کرد، به این جهت که یا آن شخص ضعیف یا کوچک بوده است.»

ابن‌قطان در باره این نوع تدلیس می‌گوید:

  • «وهو شرّ اقسامه؛ [34]
    این بدترین نوع تدلیس است.»

سیوطی در ادامه می‌نویسد:

  • «قال الخطیب وکان الاعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع افحش انواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الاسلام لا شک انه جرح وان وصف به الثوری والاعمش فلا اعتذار انهما لا یفعلانه الا فی حق من یکون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما؛ [35]
    خطیب بغدادی می‌گوید: اعمش و سفیان ثوری این کار را انجام می‌داده‌اند. علائی گفته: سخن آخر این که این نوع از تدلیس، زشت‌ترین و بدترین نوع آن است. عراقی گفته است: هر کسی که این کار را عمداً انجام دهد، به روایتش ضرر می‌زند و روایتش مورد اعتماد نیست. شیخ الاسلام [ابن‌حجر عسقلانی] گفته است: شکی نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثوری و یا اعمش که مبتلا به این نوع تدلیس هستند، این عذر آن‌ها از آن‌ها پذیرفته‌ نمی‌شود که کسی بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسی به کار می‌برده‌اند که نزد خودشان ثقه بوده‌اند؛ ولی نزد غیر آن‌ها ضعیف بوده‌اند.»

و نیز خطیب بغدادی در الکفایة می‌نویسد:

  • «قال ابنت الصلاح تبعا للخطیب وغیره عن فریق من المحدثین والفقهاء حتی بعض من احتج بالمرسل محتجین لذلک بان التدلیس نفسه جرح لما فیه من التهمة والغش حیث عدل عن الکشف الی الاحتمال وکذا التشیع بما لم یعط حیث یوهم السماع لما لم یسمعه والعلو وهو عنده بنزول الذی قال ابن دقیق العید انه اکثر قصد المتاخرین به. [36]
    ابن‌صلاح با پیروی از خطیب بغدادی و به پیروی از عده‌ای از فقهاء و محدثین حتی آن‌هایی که حدیث مرسل را قبول دارند و به آن احتجاج می‌کنند، می‌گوید: تدلیس به خودی خود جرح و عیب است؛ زیرا در آن تهمت پوشاندن حق وجود دارد. از آن‌جایی که ما به راحتی می‌توانستیم بفهمیم که این فردی که این آقای مدلس از او روایت نقل می‌کند ثقه است یا ضعیف یا این که او می‌توانسته روایت بشنود یا خیر؛ اما این مدلس با این کارش ما را از مرحله کشف این مطلب به احتمال این که این آقا شاید از او شنیده باشد شاید فردی که نامش ذکر شده ثقه باشد و یا شاید هم ضعیف باشد می‌کشاند و این توهم ایجاد می‌شود که شاید او از این راوی حدیث شنیده باشد….»

حتی طبق اصول مالک بن انس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست. سخاوی در فتح المغیث می‌نویسد:

  • «وممن حکی هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر علی اصول مالک؛ [37]
    تدلیس، اگر ثابت شود که کسی آن را انجام داده است، عیب است و هیچ‌ وجه روایت وی پذیرفته نمی‌شود. قاضی عبد الوهاب گفته است: این مطلب با مبنای مالک بن انس موافق است.»

خطیب بغدادی، از علمای مشهور اهل سنت در باره حکم تدلیس آورده است:

  • «سمعت الشافعی، یقول: قال شعبة بن الحجاج: «التدلیس اخو الکذب؛ از شافعی شنیدم که می‌گفت: شعبة بن حجاج می‌گوید: تدلیس، برادر دروغ است.»«سمعت شعبة، یقول: «التدلیس فی الحدیث اشد من الزنا ولان اسقط من السماء احب الی من ان ادلس؛ از شعبه شنیدم که می‌گوید: تدلیس در حدیث بدتر از زنا است، اگر من از آسمان سقوط کنم، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم.»«سمعت المعافی، یقول: سمعت شعبة، یقول: «لان ازنی احب الی من ان ادلس؛ از شعبه شنیدم که می‌گفت: اگر من زنا کنم، برایم بهتر از این است که تدلیس کنم.»«سمعت ابا اسامة یقول: «خرب الله بیوت المدلسین ما هم عندی الا کذابون؛ از ابا‌اسامه شنیدم که می‌گفت: خدا خانه مدلیسن را خراب کند، آن‌ها در نزد من جز دروغگو‌یانی نیستند.» [38]

همچنین سفیان از دشمنان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم روایت نقل می‌کند:

  • سفیان ثوری از کسانی همچون خالد بن سلمة بن العاص، روایت نقل کرده است که به نقل ابن‌عائشه، این شخص شعرهایی از بنی مروان را که در هجو رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود می‌خوانده است.[39]

ابن‌حجر عسقلانی در باره خالد بن سلمة می‌گوید:

  • «وذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التی هجی بها المصطفی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ؛ [40]
    ابن‌عائشه نقل می کند: این شخص شعرهایی از بنی مروان را که در هجو رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بود می‌خوانده است.»

از کجا معلوم که شخص حذف شده در روایات سفیان ثوری، چنین افرادی نباشد و ایشان به خاطر صحیح جلوه دادن روایت، نام وی را حذف کرده باشد؟!»

و همچنین عبد‌الملک بن عمیر نیز تضعیف شده است:

ذهبی درباره عبد‌الملک بن عمیر می‌گوید:

  • «طال عمره وساء حفظه قال ابو حاتم لیس بحافظ تغیر حفظه وقال احمد ضعیف یغلط وقال ابن معین مخلط وقال ابن خراش کان شعبة لا یرضاه وذکر الکوسج عن احمد انه ضعفه جدا؛ [41]
    عمر او طولانی شد و حافظه او ضعیف شد ابو‌حاتم می‌گوید: او حافظ نیست، حافظه او تغییر کرد و احمد می‌گوید: ضعیف است و اشتباه می‌کند و ابن‌معین می‌گوید: اشتباه می‌کند و ابن‌خراش می‌گوید: شعبه او را قبول نداشت، ‌کوسج از احمد بن حنبل نقل کرده است: او جداً ضعیف است.»

البته روایات دیگر نیز از نظر سندی مشکلاتی دارند که ما به جهت اختصار از بررسی آن‌ها خودداری می‌کنم[42].

ب) مخالفت حدیث با قرآن

قرآن کریم با صراحت می‌گوید کفاری که داخل جهنم می‌شوند، در عذاب آنها تخفیفی داده نخواهد شد و این آیه قرآن جای هر شک و اما اگر را می‌بندد:

  • (وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ یُقْضَی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُور)(فاطر/36)
    و کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنهاست هرگز فرمان مرگشان صادر نمی‌شود تا بمیرند، و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده می‌شود این‌گونه هر کفران‌کننده‌ای را کیفر می‌دهیم!»
  • (اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ اُوْلَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ اَجْمَعِینَ* خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمْ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنظَرُون)(بقرة/161و162)
    کسانی که کافر شدند، و در حالِ کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود! همیشه در آن (لعن و دوری از رحمت پروردگار) باقی می‌مانند نه در عذاب آنان تخفیف داده می‌شود، و نه مهلتی خواهند داشت!»

و…[43]

ج ) مخالفت حدیث ضحضاح با سنت نبوی

احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:

  • «حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا قُتَیْبَةُ بن سَعِیدٍ ثنا بَکْرُ بن مُضَرَ عَنِ بن الْهَادِ عن عَمْرِو بن شُعَیْبٍ عن ابیه عن جَدِّهِ ان رَسُولَ اللَّهِ قال: … فاخرت مسالتی الی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فهی لَکُمْ وَلِمَنْ شَهِدَ اَنْ لاَ اِلَهَ الا الله؛[44]
    پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند: درخواست خود از خدای متعال را تا روز قیامت به تأخیر‌ انداخته‌ام پس آن درخواست (شفاعت) برای شما و کسانی است که شهادت به یگانگی خدای متعال می‌دهند.»
  • «حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا حسین بن محمد ثنا اسرائیل عن ابی اسحاق عن ابی بردة عن ابی مُوسَی قال قال رسول اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم اُعْطِیتُ خَمْساً بُعِثْتُ الی الاَحْمَرِ وَالاَسْوَدِ وَجُعِلَتْ لی الاَرْضُ طَهُوراً وَمَسْجِداً وَاُحِلَّتْ لی الغنائم ولم تَحِلَّ لِمَنْ کان قبلی وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ شَهْراً وَاُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ وَلَیْسَ من بنی الا وقد سَاَلَ شَفَاعَةً وانی اخبات شفاعتی ثُمَّ جَعَلْتُهَا لِمَنْ مَاتَ من امتی لم یُشْرِکْ بِاللَّهِ شَیْئاً؛[45]
    رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند: پنج چیز به من عطا شده است یکی این‌که برای هدایت (همه) سرخ‌پوست و سیاه‌پوست مبعوث شدم و زمین برای من پاک قرار داده شد و غنیمت‌ها برای من حلال شده که برای پیامبران قبل از من حلال نشده بود و با وحشت (ابهت) یاری داده شدم و شفاعت به من داده شد و هیچ پیامبری نبود مگر اینکه سهم شفاعت خود را طلب کرد و به درستی که من شفاعت خود را نگه‌داشتم سپس آن را برای کسی قرار دادم که در حالی بمیرد که مشرک به خدای متعال نباشد.»
  • «حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا هَاشِمٌ والخزاعی یَعْنِی اَبَا سَلَمَةَ قَالاَ حدثنا لَیْثٌ حدثنی یَزِیدُ بن ابی حَبِیبٍ عن سَالِمِ بن ابی سَالِمٍ عن مُعَاوِیَةَ بن مُغِیثٍ الهذلی عن ابی هُرَیْرَةَ اَنَّهُ سَمِعَهُ یقول سَاَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم… فقال: … وشفاعتی لِمَنْ شَهِدَ اَنْ لاَ اِلَهَ اِلاَّ الله مُخْلِصاً یُصَدِّقُ قَلْبُهُ لِسَانَهُ وَلِسَانُهُ قَلْبَهُ؛[46]
    رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند: شفاعت من برای کسی است که از روی اخلاص شهادت به یگانگی خدای متعال دهد و شهادت دهد که محمد رسول خداست و قلب او را زبانش و زبان او را قلبش تصدیق کند.»

2) استدلال به آیه هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ:

یکی از آیاتی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام برای اثبات کفر جناب ابوطالب علیه السلام به آن استدلال کرده‌اند، آیه قرآن است:

(«َهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْاَوْنَ عَنْهُ وَاِنْ یُهْلِکُون َ اِلَّا اَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ)(انعام/26)

آنها دیگران را از آن بازمی‌دارند و خود نیز از آن دوری می‌کنند آنها جز خود را هلاک نمی‌کنند، ولی نمی‌فهمند!.

ابن‌اسحاق در سیره خود، طبری و ابن‌ ابی‌حاتم در تفسیرشان و… می‌نویسند:

  • «نا یونس عن قیس بن الربیع عن حبیب بن ابی ثابت قال حدثنی من سمع ابن عباس یقول فی قوله تعالی «وهم ینهون عنه ویناون عنه» نزلت فی ابی طالب کان ینهی عن اذی محمد وینئا عما یجیء به ان یتبعه؛ [47]
    حبیب بن ثابت می‌گوید: شنیدم از کسی که از ابن‌عباس شنیده بود که او در باره آیه «وهم ینهون عنه…» می‌گفت: این آیه در باره ابو‌طالب نازل شده است که او به مردم اجازه نمی‌داد محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را اذیت کنند؛ و خود نیز از پیروی کردن از او دوری می‌کرد.»

در جواب از استدلال به این روایت تذکر چند نکته ضروری است:

یک: روایتی که ابن‌اسحاق و طبری و… به آن استدلال کردند، از نظر سندی مشکل دارد؛ زیرا این روایت مرسل است «حدثنی من سمع ابن‌عباس؛ کسی که از ابن‌عباس شنیده بود، برای من نقل کرد» و مشخص نیست که این شخص چه کسی است.

الف: معنای آیه این نیست که برخی از او دفاع و نیز از او دوری می‌کردند؛ بلکه می‌گوید: آنها مردم را از پیروی او منع می‌کردند و خود نیز دوری می‌نمودند؛ در حالی که حضرت ابوطالب علیه السلام هرگز مردم را از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم دور نمی‌کرد و از آن حضرت دفاع می‌نمود و بین تشویق مردم از دوری با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم تا دفاع از آن حضرت معنا کاملاً متفاوت می‌باشد.

ب: دلیل دیگر در رد این تفسیر غلط این است که (ینئون) به معنای دوری است؛ در حالی که ابوطالب علیه السلام همواره با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و در کنار او بود و از او دوری نمی‌نمود.

ج: طبق این روایت این آیه تنها در مورد ابوطالب علیه السلام است؛ با اینکه ینهون و ینئون جمع است و مفرد نسیت. اگر این آیه تنها در باره ابوطالب علیه السلام نازل شده بود باید به این صورت می‌آمد: «و هو ینهی و ینای عنه.» بنابراین این آیه در مورد کفار و مشرکینی است که هم از آن دوری می‌نمودند و هم دیگران را از پیروی از آن حضرت بازمی‌داشتند نه در باره ابوطالب علیه السلام

د: برخی از دانشمندان اهل سنت، تصریح کرده‌اند که این آیه در باره مشرکین مکه نازل شده است، نه شخص ابوطالب؛ چنانکه طبری نیز این قول را همراه با ذکر مستندات نقل می‌کند:

  • «اختلف اهل التاویل فی تاویل قوله: (وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْاَوْنَ عَنْهُ) فقال بعضهم: معناه: هؤلاء المشرکون المکذّبون بآیات اللّه، ینهون الناس عن اتّباع محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم والقبول منه، ویناون عنه: یتباعدون عنه؛ [48]
    علمای تفسیر در باره این آیه دچار اختلاف شده‌اند، برخی گفته‌اند که مراد از آن، مشرکینی است که آیات قرآن را تکذیب کردند، مردم از پیروی محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بازمی‌داشتند و خود نیز از او دوری می‌کردند.»

ثعلبی در تفسیر خود می‌نویسد:

  • «فانزل الله تعالی «وهم ینهون عنه وینؤن عنه» ‌ای یمنعون الناس عن اذی النبی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ویناؤن عنه‌ای یبتعدون عما جاء له من الهدی فلا یصدقونه وهذا قول القاسم بن محمد وعطاء ابن دینار واحدی الروایتین عن ابن عباس وعن محمد بن الحنفیة والسدی والضحاک قالوا: نزلت فی جملة کفار مکة یعنی وهم ینهون الناس عن اتباع محمد والایمان به ویتباعدون بانفسهم عنه؛ [49]
    این آیه به این معنا است که: آن‌ها مردم را از اذیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم منع می‌کردند و خود نیز از آن حضرت دوری می‌کردند. یعنی از آن چه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای هدایت آن‌ها ‌آورده بود، دروی می‌کردند و آن را تصدیق نمی‌نمودند. این قول قاسم بن محمد و عطاء بن دینار و یکی از روایاتی است که از ابن‌عباس نقل شده است. و از محمد بن حنیفه، سدی و ضحاک نقل شده است که گفته‌اند: این آیه در باره همه کافر نازل شده است؛ یعنی آن‌ها مردم از پیروی کردن از محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و ایمان به او منع می‌کردند و خود نیز از آن دوری می‌جستند.»

 

3) استدلال به آیه ما کان للنبی

(مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ)(توبه/113)

بخاری نقل می‌کند:

  • «عن اَبی الْیَمَانِ، اَخْبَرَنَا شُعَیْبٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ اَخْبَرَنِی سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ، عَنْ اَبِیهِ، قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ اَبَا طَالِبٍ الْوَفَاةُ جَاءَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللّه علیه وسلم فَوَجَدَ عِنْدَهِ اَبَا جَهْلٍ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ اَبِی اُمَیَّةَ بْنِ الْمُغِیرَةِ، فَقَالَ» اَیْ عَمِّ قُلْ لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللَّهُ، کَلِمَةً اُحَاجُّ لَکَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ «فَقَالَ اَبُو جَهْلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ اَبِی اُمَیَّةَ اَتَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَلَمْ یَزَلْ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللّه علیه وسلم یَعْرِضُهَا عَلَیْهِ، وَیُعِیدَانِهِ بِتِلْکَ الْمَقَالَةِ حَتَّی قَالَ اَبُو طَالِبٍ آخِرَ مَا کَلَّمَهُمْ عَلَی مِلَّةِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَاَبَی اَنْ یَقُولُ لاَ اِلَهَ اِلاَّ اللَّهُ. قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللّه علیه وسلم «وَاللَّهِ لاَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ مَا لَمْ اُنْهَ عَنْکَ». فَاَنْزَلَ اللَّهُ (مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ).» [50]
    «هنگامی که ابوطالب در بستر احتضار قرار گرفت، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد وی آمد و ابوجهل و عبدالله بن ابی‌امیه را در کنار او دید. رسول خدا فرمود: ‌ای عمو! بگو خدای جز خدای یکتا نیست، سخنی که با آن در نزد پروردگارم به آن احتجاج خواهم کرد. ابوجهل و عبدالله بن امیه گفتند: آیا از دین عبد المطلب دست می‌داری؟ رسول خدا نتوانست این سخن را بر زبان جاری کند و آن دو با آن سخنی که گفتند ابوطالب را از گفتن کلمه توحید دور کردند؛ تا این‌که ابوطالب آخرین کلمه‌ای را که آن دو گفته بودند؛ یعنی «علی ملة عبد المطلب» را بر زبان جاری کرد و از گفتن «لا اله الا الله» خودداری کرد. رسول خدا فرمود: به خدا قسم برای تو از خداوند طلب بخشش خواهم کرد… سپس خداوند این آیه را نازل کرد: «برای پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که برای مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکان‌شان باشند (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند!»

جواب استدلال :

این آیه از آیات مدنی است که در سوره برائت آخرین سوره‌ای که بر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نازل شده است قرار دارد چنان‌که بخاری می‌گوید:

  • «عن الْبَرَاء رضی اللّه عنه قَالَ آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ بَرَاءَةَ؛[51]

در حالیکه روایت دلالت دارد که رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امر به گفتن کلمه توحید کردند و ابوطالب از ایمان آوردن امتناع ورزید و بعد این آیه نازل شد و وقوع این جریان قبل از هجرت به مدینه و در مکه بوده است.

اگر بپذیریم که این آیه در شان جناب ابوطالب علیه السلام نازل شده است باید معتقد شویم که این آیه ده سال بعد از وقوع جریان نازل شده است؛ یعنی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ده سال برای جناب ابوطالب علیه السلام طلب استغفار می‌کرده است و خداوند بعد از ده سال به آن حضرت فرموده است که تو در این ده سال حق نداشتی که برای ابوطالب علیه السلام استغفار کنی!!

نکته دیگر این ‌که اگر ما جناب ابوطالب علیه السلام کافر و مشرک بدانیم، استغفار برای جناب ابوطالب علیه السلام مخالف آیات قرآن بوده است و این یعنی این‌که رسول خدا بر خلاف دستور قرآن کریم برای جناب ابوطالب علیه السلام طلب استغفار کرده‌اند. خداوند در سوره مجادله می‌فرماید:

  • (لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ اَوْ اَبْنَاءَهُمْ اَوْ اِخْوَانَهُمْ اَوْ عَشِیرَتَهُمْ)(مجادله/22)
    هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاون‌دانشان باشند.

تعدادی از علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که این آیه در جنگ بدر در سال دوم هجری نازل شده است چنان‌که قرطبی می‌نویسد:

  • «وقال ابن مسعود: نزلت فی ابی عبیدة بن الجراح، قتل اباه عبد‌اللّه بن الجراح یوم احد وقیل: یوم بدر؛ [52]
    ابن‌مسعود گفته: این آیه در باره ابی‌عبیده جراح نازل شد که پدر او در عبدالله بن جراج در روز احد و برخی گفته‌اند که در روز بدر کشته شده است.»

همچنین ابن‌کثیر می‌گوید:

  • «وقد قال سعید بن عبد العزیز وغیره انزلت هذه الآیة (لا تجد قوما یؤمنون باللّه والیوم الآخر)، الی آخرها فی ابی عبیدة عامر بن عبد اللّه بن الجراح حین قتل اباه یوم بدر؛ [53]
    سعید بن عبد عزیز و دیگران نقل کرده‌اند که این آیه «لا تجد قوما…» در باره ابی‌عبیده عامر بن عبدالله بن جراح در زمانی که پدرش در جنگ بدر کشته شد، نازل شده است.»

تردیدی نیست که طلب استغفار برای کسی، نوعی محبت کردن به آن شخص است و طبق این آیه دوستی با کفار منع شده است. اگر بگوییم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم تا سال دهم هجری از خداوند در باره ابوطالب طلب استغفار می‌کرده است، تا این‌که خداوند آیه (مَا کَانَ لِلنَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ) نازل کرد، ‌ به این معنا است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نعوذ بالله هشت سال از دستور خداوند سرپیچی کرده است.

 ————————————————————-

[1]– سیرة ابن‌اسحاق ، محمد بن اسحاق،  تحقيق: سهيل زكار ،الناشر: دار الفكر – بيروت ،الطبعة: الأولى 1398هـ /1978م  ،ج1، ص 157.

السیرة النبویة، ابن هشام، المحقق: طه عبد الرءوف سعد ، الناشر: شركة الطباعة الفنية المتحدة، ج۲، ص۴   

الحماسة المغربیة، جراوی تادلی ، تحقیق:محمد رضوان الدایة، ناشر:دار الفکر المعاصر – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۹۹۱م.    ج۱، ص۱۰۵،

معجم البلدان، حموی، الناشر: دار صادر، بيروت ، الطبعة: الثانية، 1995 م ، ج۴، ص۳۴۵.   

الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، کلاعی‌اندلسی،  الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى، 1420 هـ ، ج۱، ص۲۱۰.   

الجوهرة فی نسب النبی واصحابه العشرة، انصاری تلمسانی،  قحها وعلق عليها: د محمد التونجي، الأستاذ بجامعة حلب،الناشر: دار الرفاعي للنشر والطباعة والتوزيع – الرياض،الطبعة: الأولى، 1403 هـ – 1983 م، ج۲، ص۳۸.   

البدایة والنهایة،  ابن کثیر، تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي،الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان،الطبعة: الأولى، 1418 هـ – 1997 م، سنة النشر: 1424هـ / 2003م ،ج۴، ص۲۱۴.   

حدائق الانوار ومطالع الاسرار فی سیرة النبی المختار، حضرمی شافعی،  لناشر: دار المنهاج – جدة ،تحقيق: محمد غسان نصوح عزقول،الطبعة: الأولى – 1419 هـ ، ج۱، ص۱۹۰.   

[2]– سیرة ابن‌اسحاق ، محمد بن اسحاق ، تحقيق: سهيل زكار ،الناشر: دار الفكر – بيروت ،الطبعة: الأولى 1398هـ /1978م  ، ج۱، ص۲۲۱.   

السیرة النبویة، ابن‌هشام حمیری، عبد‌الملک بن هشام، المحقق: طه عبد الرءوف سعد ، الناشر: شركة الطباعة الفنية المتحدة ، ج۱، ص۲۸۸.   

الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، کلاعی‌اندلسی، سلیمان بن موسی، ، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى، 1420 هـ ، ج۱، ص۱۹۹.   

البدایة والنهایة، ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي،الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان،الطبعة: الأولى، 1418 هـ – 1997 م، سنة النشر: 1424هـ / 2003م ، ج۴، ص۱۹۰.   

[3]–  المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م. ،ج۲، ص۶۸۰

[4]–  السیرة النبویة، ابن‌هشام حمیری، تحقیق طه عبد الرءوف سعد، ناشر:دار الجیل، الطبعة:الاولی، بیروت – ۱۴۱۱ه ،ج۱، ص۲۴۵

[5] – التاریخ الکبیر، بخاری جعفی، الطبعة: دائرة المعارف العثمانية، حيدر آباد – الدكن ، طبع تحت مراقبة: محمد عبد المعيد خان ، ج۷، ص۵۱.  

مسند ابی یعلی، ابی یعلی، المحقق: حسين سليم أسد، الناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 – 1984، عدد الأجزاء: 13 ، ج12، ص176.

   المعجم الکبیر، طبرانی، المحقق: حمدي بن عبد المجيد السلفي ، دار النشر: مكتبة ابن تيمية – القاهرة ، الطبعة: الثانية ، ج۱۷، ص۱۹۱.

ابن‌حجر بعد از نقل این روایت می‌گوید: «هذا اسناد حسن.»

العالیة بزوائد المسانید الثمانیة،  ابن‌حجر عسقلانی، المطالب تنسيق:د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر:دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة:الاولی، السعودیة – ۱۴۱۹ه ،  ج۱۷، ص۱۹۱،

هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:

«رواه الطبرانی فی الاوسط والکبیر الا انه قال من جلس مکان کبس وابو یعلی باختصار یسیر من اوله ورجال ابی یعلی رجال الصحیح؛   طبرانی در اوسط و کبیر این روایت را نقل کرده است و ابویعلی نیز به اختصار نقل کرده است و راویان ابویعلی، راویان صحیح بخاری هستند.»

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،هیثمی،  المحقق: حسام الدين القدسي ، الناشر: مكتبة القدسي، القاهرة ، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م ج۶، ص۱۵. 

[6]–  المجالسة وجواهر العلم،دینوری، المحقق : أبو عبيدة مشهور بن حسن آل سلمان،الناشر : جمعية التربية الإسلامية (البحرين – أم الحصم ) ، دار ابن حزم (بيروت – لبنان)،تاريخ النشر : 1419هـ ،ج۶، ص۱۸۵.   

 تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام،ذهبی، المحقق: الدكتور بشار عوّاد معروف،الناشر: دار الغرب الإسلامي،الطبعة: الأولى، 2003 م، ج۱، ص۵۰۰.   

 الخصائص الکبری، سیوطی،  ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت – ۱۴۰۵ه – ۱۹۸۵م ، ج۱، ص۱۴۶.

سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، صالحی شامی، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه ، ج۲، ص۱۳۷،

محمد بن اسماعیل بخاری نیز در صحیح بخاری همین شعر را از زبان عبدالله بن عمر نقل کرده و تصریح می‌کند که سراینده این شعر جناب ابوطالب (علیه السلام) است

صحیح بخاری، بخاری،  المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة،الطبعة: الأولى، 1422هـ ،ج۲، ص۲۷، ح۱۰۰۹، تاب العیدین ابواب الاستسقاء، بَاب سُؤَالِ الناس الْاِمَامَ الِاسْتِسْقَاءَ اذا قَحَطُوا.   

[7]– کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، گنجی شافعی ، تحقیق و تصحیح و تعلیق:محمد‌هادی امینی، ناشر:دار احیاء تراث اهل البیت (علیه‌السّلام)، طهران، الطبعة الثالثة، ۱۴۰۴ه ،ص۴۰۶

ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی حنفی، تحقیق سید علی جمال اشرف الحسینی، ناشر:دار الاسوة للطباعة والنشر، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۶ه‌،ج۲ ص۳۰۶.( با اندکی اختلاف در عبارات)

[8] – المحکم والمحیط الاعظم،مرسی، تحقیق:عبد الحمید هنداوی، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۲۰۰۰م ،ج۲، ص۳۴۳،

الفائق فی غریب الحدیث، زمخشری خوارزمی، تحقیق:علی محمد البجاوی -محمد ابو الفضل ابراهیم، ناشر:دار المعرفة – لبنان، الطبعة:الثانیة.    ،ج۳، ص۳۷.

غریب الحدیث، ابن‌جوزی، عبد‌الرحمن بن علی، تحقیق:الدکتور عبد المعطی امین القلعجی، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان – ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵، الطبعة:الاولی.    ،ج۲، ص۱۳۴.

[9] -تاریخ الطبری، طبری، الناشر: دار التراث – بيروت،الطبعة: الثانية – 1387 هـ ،ج۲، ص۳۲۰.   

  الدر المنثور، سیوطی، ناشر:دار الفکر – بیروت ،ج۶، ص۳۲۸،

  تفسیر البغوی،بغوی، لمحقق: حققه وخرج أحاديثه محمد عبد الله النمر – عثمان جمعة ضميرية – سليمان مسلم الحرش،الناشر: دار طيبة للنشر والتوزيع،الطبعة: الرابعة، 1417 هـ – 1997 م ، ج۶، ص۱۳۱.   

[10]–  الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ناشر:دار صادر – بیروت ،ج۱، ص۱۸۷.   

تاریخ مدینة دمشق ، ابن‌عساکر دمشقی، تحقیق:محب الدین ابی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵، ج۴۲، ص۴۶.

الخصائص الکبری، سیوطی،:دار الکتب العلمیة – بیروت – ۱۴۰۵ه – ۱۹۸۵م.    ،ج۱، ص۲۰۶،

سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، صالحی شامی، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه.    ،ج۲، ص۳۲۴،

[11]– الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، کلاعی‌اندلسی، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت ، الطبعة: الأولى، 1420 هـ ،ج۱، ص۲۴۵.   

 سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، صالحی شامی، تحقیق:عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه،ج۲، ص۴۲۹ .

السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المامون، حلبی، ناشر:دار المعرفة – بیروت – ۱۴۰۰،ج۲، ص۴۹.   

سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، عاصمی مکی،  ج۱، ص۴۹۶.    

[12] – تاریخ خمیس، دیار بکری، الناشر: دار صادر – بيروت، الطبعة: -،عدد الأجزاء: 2،ج1، ص300.

[13] – الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله والثلاثة الخلفاء، کلاعی‌اندلسی، سلیمان بن موسی، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى، 1420 هـ ،ج۱، ص۲۴۵.   

[14] -ربیع الابرار،زمخشری خوارزمی، الناشر: مؤسسة الأعلمي، بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 هـ، عدد الأجزاء: 5، ج۵، ص۲۵۶.   

[15]– الکامل فی اللغة والادب، مبرد، المحقق: محمد أبو الفضل إبراهيم،الناشر: دار الفكر العربي – القاهرة،الطبعة: الطبعة الثالثة 1417 هـ – 1997 م ،ج۱، ص۴. 

[16] تاریخ الیعقوبی،یعقوبی، ، ج۲ ص۳۱ .

[17] شرح نهج‌البلاغة،ابن‌ ابی‌الحدید، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)،ج۱۴، ص۶۴. 

[18] دلائل النبوة،بیهقی، محقق: د. عبد المعطي قلعجي،الناشر: دار الكتب العلمية، دار الريان للتراث،الطبعة: الأولى – 1408 هـ – 1988 م ،ج۲، ص۳۱۱.   

   تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام،ذهبی، المحقق: الدكتور بشار عوّاد معروف،الناشر: دار الغرب الإسلامي،الطبعة: الأولى، 2003 م ،ج۱، ص۶۰۳.   

   البدایة والنهایة، قرشی دمشقی، تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي،الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان،الطبعة: الأولى، 1418 هـ – 1997 م،سنة النشر: 1424هـ / 2003م،ج۳، ص۸۴.   

[19] – السیرة الحلبیة،حلبی،  الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الثانية – 1427هـ،ج۱، ص۴۸۵.   

المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ابن‌جوزی، لمحقق: محمد عبد القادر عطا، مصطفى عبد القادر عطا،الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت،الطبعة: الأولى، 1412 هـ – 1992 م ،ج۳، ص۳

[20] – البدایه و النهایه، ابن کثیر، الناشر: دار الفكر، عام النشر: 1407 هـ – 1986 م، عدد الأجزاء: 15، ج3، ص42.

تفسیر مقاتل بن سلیمان، مقاتل بن سلیمان، ، المحقق: عبد الله محمود شحاته،الناشر: دار إحياء التراث – بيروت،ج۱، ص۳۴۲.  

 تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ناشر:دار صادر – بیروت ، ج۱، ص۵۵۶.  

دلائل النبوة، بیهقی، المحقق: د. عبد المعطي قلعجي،الناشر: دار الكتب العلمية، دار الريان للتراث،الطبعة: الأولى – 1408 هـ – 1988 م،ج۲، ص۱۸۸. 

تفسیر البغوی، بغوی، المحقق: حققه وخرج أحاديثه محمد عبد الله النمر – عثمان جمعة ضميرية – سليمان مسلم الحرش،الناشر: دار طيبة للنشر والتوزيع،الطبعة: الرابعة، 1417 هـ – 1997 م،ج۱، ص۱۳۷.   

الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل، زمخشری خوارزمی، الناشر: دار الكتاب العربي – بيروت،الطبعة: الثالثة – 1407 هـ،ج۲، ص۱۵.   

زاد المسیر فی علم التفسیر،ابن‌جوزی، المحقق: عبد الرزاق المهدي،الناشر: دار الكتاب العربي – بيروت،الطبعة: الأولى – 1422 هـ ،ج۲، ص۱۹.   

الجامع لاحکام القرآن، انصاری قرطبی، ناشر:دار الشعب – القاهرة ،ج۶، ص۴۰۶.   

تفسیر البحر المحیط،ابی‌حیان‌اندلسی، المحقق: صدقي محمد جميل،الناشر: دار الفكر – بيروت،الطبعة: 1420 هـ،ج۴، ص۴۷۱.  

السیرة النبویة،ابن‌کثیر دمشقی، تحقيق: مصطفى عبد الواحد،الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع بيروت – لبنان،عام النشر: 1395 هـ – 1976 م،ج۱، ص۴۶۴.   

روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی،آلوسی بغداد ، المحقق: علي عبد الباري عطية،الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،الطبعة: الأولى، 1415 هـ،ج۴، ص۱۲۰.

خزانة الادب، بغدادی، تحقيق وشرح: عبد السلام محمد هارون، الناشر: مكتبة الخانجي، القاهرة، الطبعة: الرابعة، 1418 هـ – 1997 م، عدد الأجزاء: 13، ج2، ص76.

[21] – أنساب الأشراف ، بلاذری، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي،الناشر: دار الفكر – بيروت،الطبعة: الأولى، 1417 هـ – 1996 م ،ج۲، ص۲۴.

زاد المسیر فی علم التفسیر، ابن‌جوزی، المحقق: عبد الرزاق المهدي،الناشر: دار الكتاب العربي – بيروت،الطبعة: الأولى – 1422 هـ ، ج۳، ۱۹۷.   

[22] دلائل النبوة، بیهقی، المحقق: د. عبد المعطي قلعجي،الناشر: دار الكتب العلمية، دار الريان للتراث،الطبعة: الأولى – 1408 هـ – 1988 م ج۲، ص۳۴۹.   

 تاریخ بغداد،خطیب بغدادی، المحقق: الدكتور بشار عواد معروف، الناشر: دار الغرب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ – 2002 م، عدد الأجزاء: 16، ج۱۵، ص۲۵۹.   

البدایة والنهایة، ابن‌کثیر دمشقی، ناشر:مکتبة المعارف – بیروت ،ج۴، ص۳۱۳. 

[23] – تاریخ یعقوبی،یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، ناشر:دار صادر – بیروت.    ،ج۲، ص۳۵.

[24] الطبقات الکبری، ابن سعد ، ناشر:دار صادر – بیروت ،ج۴، ص۴۳.   

 المعجم الکبیر، طبرانی، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر:مکتبة الزهراء – الموصل، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م ،ج۱۷، ص۱۹۱

 المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه – ۱۹۹۰م ،ج۳، ص۶۶۷،

 الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن‌عبد‌البر، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه ،ج۳، ص۱۰۷۸

اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن‌الاثیر جزری، ، تحقیق عادل احمد الرفاعی، ناشر:دار احیاء التراث العربی   بیروت/ لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۷ ه – ۱۹۹۶ م ،ج۳، ص۵۶۰

سیر اعلام النبلاء،ذهبی، الناشر: دار الحديث- القاهرة، الطبعة: 1427هـ-2006م، عدد الأجزاء: 18، ج3، ص140.

[25]– البصائر والذخائر، توحیدی، المحقق: د/ وداد القاضي، الناشر: دار صادر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1408 هـ – 1988 م، عدد الأجزاء: 10، ج۴، ص۱۷۹.   

 المحکم والمحیط الاعظم، مرسی، تحقیق:عبد الحمید هنداوی، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۲۰۰۰م ،ج۳، ص۲۲۵،

نهایة الارب فی فنون الادب،نویری، ج۱، ص۱۶۷.   

التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة،سخاوی، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه/ ۱۹۹۳م ،ج۱، ص۱۲

السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المامون،حلبی، ناشر:دار المعرفة – بیروت – ۱۴۰۰،ج۳، ص۵۲۱. 

[26] – السیرة النبویة،ابن‌هشام حمیری، المحقق: طه عبد الرءوف سعد، الناشر: شركة الطباعة الفنية المتحدة، عدد الأجزاء: 2 ، ج۲، ص46.

تاریخ الطبری،طبری، الناشر: دار التراث – بيروت، الطبعة: الثانية – 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11 ، ج۲، ص۳۴۴.   

السیرة النبویة، ابن‌کثیر دمشقی، تحقيق: مصطفى عبد الواحد، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع بيروت، عام النشر: 1395 هـ – 1976 م ، ج۲، ص۱۴۶.   

فتح الباری شرح صحیح البخاری،ابن‌حجر عسقلانی، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفة – بیروت،ج۷، ص۱۹۴.

[27] – الکامل فی التاریخ،ابن‌اثیر جزری، تحقيق: عمر عبد السلام تدمري، الناشر: دار الكتاب العربي، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ / 1997م، عدد الأجزاء: 10 ، ج۱، ص۶۸۵.

[28] -شرح نهج البلاغة ابن‌ابی‌الحدید، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۴، ص۷۱.

[29] – المعجم الکبیر، طبرانی، المحقق: حمدي بن عبد المجيد السلفي،دار النشر: مكتبة ابن تيمية – القاهرة،الطبعة: الثانية ج۹، ص۴۰.

[30]– السیرة النبویة والآثار المحمدیة،زینی دحلان شافعی، الناشر: دار المعرفة – بيروت، 1379،رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي ،قام بإخراجه وصححه وأشرف على طبعه: محب الدين الخطيب،عليه تعليقات العلامة: عبد العزيز بن عبد الله بن باز ، ج۲، ص۴۹۶

[31] صحیح بخاری، بخاری، الناشر: دار طوق النجاة ،المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،ج5 ، ص52، ح۳۶۷۰، کتاب فضائل الصحابة، بَاب قِصَّةِ ابی طَالِبٍ

[32] صحیح مسلم، نیسابوری، الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت،المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي،ج۱، ص۱۹۵، ح۲۰۹، کِتَاب الْاِیمَانِ، بَاب شَفَاعَةِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لِاَبِی طَالِبٍ وَالتَّخْفِیفِ عنه بِسَبَبِهِ

[33] تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، سیوطی، الناشر: دار طيبة ،ج۱، ص۲۵۶، باب النوع الثانی:المدلس وهو قسمان.

[34] تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، سیوطی، الناشر: دار طيبة ،ج۱، ص۲۵۶، باب النوع الثانی:المدلس وهو قسمان.

[35] تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، سیوطی، الناشر: دار طيبة ،ج۱، ص259 ، باب النوع الثانی:المدلس وهو قسمان.

[36] فتح المغیث شرح الفیة الحدیث، سخاوی، المحقق: علي حسين علي، الناشر: مكتبة السنة – مصر،ج۱، ص۲۲۸

[37] فتح المغیث شرح الفیة الحدیث، سخاوی،  المحقق: علي حسين علي، الناشر: مكتبة السنة – مصر،ج۱، ص۲۲۸

[38] الکفایة فی علم الروایة، خطیب بغدادی، تحقیق:ابو عبدالله السورقی، ابراهیم حمدی المدنی، ناشر:المکتبة العلمیة – المدینة المنورة ، ج1، ص۳۵۶   

[39] تهذیب التهذیب، ابن‌حجر عسقلانی، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند،ج۳، ص96.

[40] تهذیب التهذیب، ابن‌حجر عسقلانی، الناشر: مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند،ج۳، ص96

[41]  میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، تحقيق: علي محمد البجاوي، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت، ج2، ص660

[42] برای مطالب بیشتر هستند به کتاب مومن قریش(ابوطالب علیه السلام) علامه امینی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) مراجعه فرمایند. ایشان تقریبا تمام روایات را بررسی سندی کرده‌اند.

[43] -(مدثر/45تا48) (غافر/18) (مریم/87)

[44] مسند احمد، احمد بن حنبل، المحقق: شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، الناشر: مؤسسة الرسالة ،ج11، ص629، ح۷068

ابن‌کثیر بعد از نقل این روایت می‌گوید:«اسناد جید قوی ولم یخرجوه؛

تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر دمشقی، المحقق: محمد حسين شمس الدين، الناشر: دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون – بيروت،ج3، ص441.

آلبانی در باره این روایت می‌گوید:اخرجه احمد بسند حسن

ارواء الغلیل، البانی، تحقیق:اشراف:زهیر الشاویش، ناشر:المکتب الاسلامی – بیروت – لبنان،ج۱، ص۳۱۷.

[45]  مسند احمد ، احمد بن حنبل ، المحقق: شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، الناشر: مؤسسة الرسالة،ج۳2، ص۵۱۲، ح۱۹۷۳۵

هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:«رواه احمد متصلا ومرسلا والطبرانی ورجاله رجال الصحیح؛

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، هیثمی، ناشر:دار الریان للتراث/‌ دار الکتاب العربی – القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷ه ،ج۸، ص۲۵۸.

ابن‌کثیر در باره این روایت می‌گوید:«وهذا اسناد صحیح ولم ارهم خرجوهم

تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر دمشقی، المحقق: محمد حسين شمس الدين، الناشر: دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون – بيروت،ج3، ص442.

[46] مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل ، المحقق: شعيب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، الناشر: مؤسسة الرسالة،ج13، ص432، ح8070

حاکم نیشابوری می‌گوید:هذا حدیث صحیح الاسناد؛

المستدرک علی الصحیحین، نیسابوری، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، ج۱، ص۱۴۱،.  

هیثمی در باره این روایت می‌گوید:ورجاله رجال الصحیح غیر معاویة بن متعب وهو ثقة

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، هیثمی، المحقق: حسام الدين القدسي ، الناشر: مكتبة القدسي، القاهرة ،ج10، ص404.

[47]سیرة ابن‌اسحاق،  ابن‌یسا، تحقيق: سهيل زكار، ناشر: الناشر: دار الفكر – بيروت ،ج1، ص238،.   

تفسیر القرآن، ابن‌ابی‌حاتم رازی، تحقیق:اسعد محمد الطیب، ناشر:المکتبة العصریة – صیدا ،ج۴، ص۱۲۷۶.

[48] جامع البیان عن تاویل آی القرآن، طبری، ج۱۱، ص۳۱۱

[49] الکشف والبیان، ثعلبی نیسابوری، تحقیق:الامام ابی محمد بن عاشور، مراجعة وتدقیق الاستاذ نظیر الساعدی، ناشر:دار احیاء التراث العربی – بیروت، ج۴، ص۱۴۲.

[50] صحیح بخاری، بخاری، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،ناشر: دار طوق النجاة ،ج۶، ص112، ح۴۷۷۲، کتاب التفسیر، ب۱، باب «قَوْلِهِ اِنَّکَ لاَ تَهْدِی مَنْ اَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ».   

صحیح بخاری، بخاری، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر،لناشر: دار طوق النجاة،ج5، ص52، ح۳۸۸۴، کتاب مناقب الانصار، ب ۴۰، باب قِصَّةُ اَبِی طَالِب.   

[51]  صحیح بخاری، بخاری، المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاة،ج۵، ص۱۱۵، ح ۴۶۰۵، کتاب التفسیر، ب ۲۷، باب یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ

[52] الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، تحقيق: أحمد عبد العليم البردوني، الناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت،ج۱۷، ص۳۰۷

[53] تفسیر القرآن العظیم، ابن‌کثیر دمشقی، تحقيق: أحمد البردوني وإبراهيم أطفيش، الناشر: دار الكتب المصرية – القاهرة،ج17، ص۳۰۳.   

دیدگاهتان را بنویسید

لطفاً اطلاعات زیر را وارد کنید.

دکمه بازگشت به بالا
سوال خود را بپرسید